دکتر اسفندیار خدایی
:herb: به گفته ترامپ، حمله به عراق و سپس جنگ با داعش در عراق و سوریه بیش از هفت هزار میلیارد دلار برای آمریکا هزینه داشته است. گفته میشود که آمریکا به دنبال غارت منابع ملی این کشورهاست. سوال: آمریکا چه مقدار از نفت عراق و معادن افغانستان و یا منابع ملی سوریه برای جبران این خسارت خود برداشت کرده است؟ جواب: تا جایی که ما اطلاع داریم، هیچ. شرکتهای آمریکایی حتی یک بشکه از نفت عراق به آمریکا را نبردند، مگر آنکه قیمت آن را به نرخ بازار به دولت عراق پرداخت کردهاند. ژاپن و آلمان نیز در جنگ جهانی به اشغال آمریکا در آمدند. هیچ کس حتی ادعا نمیکند که آمریکائیها منابع ملی آلمان و ژاپن را غارت کرده باشند، بلکه برعکس، مستندات فراوان از کمکهای آمریکا به این کشورها پس از جنگ حکایت دارد.
:herb: آمریکائیها خود ادعا میکنند، چنان جنگهایی به خاطر دفاع و امنیت خود و همپیمانان بوده است و یا مثلاً به دنبال برقراری دموکراسی و آزادی بیان در کشوری مثل عراق بوده است. ما آنقدر سادهلوح نیستیم که این حرفها را باور کنیم و یا گمان کنیم آنها برای رضای خدا به عراق و افغانستان حمله کردند و در سوریه و لیبی جنگیدند. اما این را هم میدانیم که آمریکائیها پس از پیروزی در جنگ، منابع ملی هیچکدام از این کشورها را غارت نکردهاند؛ گرچه عوارض جنگ منجر به نابودی محیط زیست و میلیاردها دلار خسارت به این کشورها شده باشد. در مورد ایران هم آمریکا قطعاً به دنبال غارت نفت و گاز و معادن و جنگلها نیست و همچنین برنامهای برای غارت منابع ملی کره شمالی ندارند. پس آمریکا از ما چه میخواهد و به دنبال چیست که این همه هزینه میکند و حتی یک بشگه نفت را بدون پرداخت قیمت جهانی آن از کشورهای مغلوب طلب نمیکنند و پس از پیروزی، پولی هم بابت میلیاردها دلار خسارتهای خود نمیگیرد؟
:herb: آمریکا قطعاً به دنبال حفظ امنیت خود و متحدانش است و در این راه هزینهها میپردازد. اما این منطق نمیتواند جنگهای پرشمار آمریکا در مناطق مختلف جهان را توجیه کند. آمریکا به دنبال حفظ سلطه بر مناطق مختلف و منابعی همچون نفت و گاز است و نمیخواهد در موازنه قدرت با قدرتهای جهانی مثل چین و روسیه و یا قدرتهای منطقهای مثل ایران، قافیه را ببازد.
:herb: آمریکا به دنبال غارت نفت و منابع ملی کشورهای خاورمیانه نیست. تجارت سالیانه آمریکا با تمام کشورهای خاورمیانه از جمله عربستان، اسرائیل، امارات، قطر، عراق و کویت، کمتر از یکصد میلیارد دلار است. اما تجارت آمریکا با ژاپن از دویست میلیارد دلار فراتر میرود. آمریکا حتی اگر منابع ملی ژاپن را غارت کند سود بسیار کمتری از تجارت کنونی با این کشور خواهد برد. آمریکا اگر تمام منابع ملی کره شمالی را غارت کند، سود آن بسیار کمتر از تجارت کنونی با کره جنوبی خواهد بود. سودی که آمریکا از تجارت با عراق پیشرفته و امن میبرد بسیار افزونتر از سودی است که از غارت منابع نفتی و سایر منابع ملی عراق نصیب آمریکا میشود. بازی آمریکا بسیار ظریفتر از استعمارهای قدیمی انگلیس و فرانسه و اسپانیا است. این بازی با منطق و گفتمان سرمایهداری که بر فرهنگ جهانی حاکم است، همخوانی دارد.
:herb: جمهوری اسلامی اگر میخواهد در این دنیای پیچیده از خود و منافع ملی حفاظت کند، باید زبان و منطق حاکم بر گفتمان جهانی را درک کند و با زبان روز با آمریکا مواجه شود تا رفتارش در سطح جهانی و در داخل کشور قابل درک باشد و مردم سخن ما را درک کنند. منافعی که آمریکا در روابط تجاری با ایران پیشرفته و ثروتمند دارد، بسی فراتر از منافعی است که در غارت منابع ملی ما دارد. لکن آنچه برای افکار عمومی آمریکا اولویت دارد، امنیت آمریکا و سپس متحدان آمریکاست و موازنه قدرت در مواجهه با قدرتهای جهانی و منطقهای است. منظور آمریکا از تسلط برمنابع نفتی و مناطق حساس جهان، غارت منابع این کشورها نیست و افکار عمومی آمریکا هم هرگز خواهان غارت نفت ما و یا از بین بردن منابع آب و جنگلهای ما نیست و تاریخچه رفتار آمریکا نیز همین را نشان میدهد.
t.me/EsfandiarKhodaee
✅ .حضار محترم؛
من از کشوری میآیم که از یکسال و نیم پیش، در برابر بیرحمانهترین تروریسم اقتصادی ایستادگی نموده و از حق استقلال و توسعه علمی و فناوری خود دفاع کرده است. دولت آمریکا با اعمال تحریم های فرامرزی و تهدید دیگر ملتها، تلاش کرده ایران را از مزایای حضور در اقتصاد جهانی محروم کند و با سوء استفاده از نظام بانکی، به راهزنی بینالمللی دست زده است.
✅خانمها؛ آقایان؛
رویکردِ دولتِ کنونی آمریکا نسبت به برجام، نه تنها نقضِ قطعنامه ۲۲۳۱، بلکه به حاکمیت و استقلالِ ی و اقتصادی کلیه کشورهای جهان است.
ایران با وجود خروج آمریکا از برجام تا یک سال، همچنان نسبت به اجرای تمامی تعهدات هستهای خود وفق برجام، وفاداربوده است. ما به احترامِ قطعنامه شورایِ امنیت، به اروپا فرصت دادیم تا به تعهدات یازدهگانه خود برای جبران خروجِ آمریکا عملکند ولی متاسفانه فقط حرفهای زیبایی شنیدیم و شاهد اقدام مؤثری نبودیم. اینک بر همگان ثابت شدهاست که آمریکا به تعهدات خود پشت میکند و اروپا از اجرای تعهداتش ناتوان است. ما حتی در اجرای بندهای ۲۶ و ۳۶ برجام، راهبردِ گام به گام را در پیش گرفتیم، و هنوز بر عهد خود به برجام، برجا ماندهایم، اما صبر ایران هم حدی دارد؛ وقتی آمریکا قطعنامه سازمان ملل متحد را حرمت نمیگذارد، وقتی اروپا ناتوانی خود را به نمایش میگذارد، تنها راه، تکیه بر عزت، غرور و اقتدار ملی است.
ما را به مذاکره میخوانند؛ در حالی که خود از معاهده گریزانند. ما با همین دولت فعلی آمریکا بر سر میز ۵+۱، در گفتگو بودیم؛ اما آنها بر عهدِ سلفِ خویش، خط بطلان کشیدند.
من به نمایندگی از ملت و کشورم، اعلام میکنم که: پاسخ ما به مذاکره تحت تحریم، نه میباشد. دولت و ملت ایران، یک سال و نیم زیر شدیدترین تحریمها، استقامتکردهاست و هرگز با دشمنی که میخواهد با سلاح فقر، فشار و تحریم ایران به تسلیم وادارد مذاکره نخواهد کرد.
اگر پاسخ آری میخواهید همان طور که رهبر معظم انقلاب اعلام کردهاند، تنها راه برای گفتگو، بازگشت به تعهدات است. اگر نسبت به اسم برجام حساسیت دارید، به رسمِ آن بازگردید و به چارچوب قطعنامه ۲۲۳۱ شورای امنیت، متعهد باشید. تحریمها را متوقف کنید تا راه گفتگو باز شود.
من به روشنی میگویم: اگر به حداقلها قانع هستید، ما هم به حداقلها بسنده میکنیم. برجام، حداقل بود؛ چه برای شما و چه برای ما. اما اگر بیشتر میخواهید، باید بیشتر بپردازید. اگر بر سر حرفِ خود هستید که فقط یک خواسته از ایران دارید و آن، عدم ساخت و بهرگیری از سلاح هستهای است، این با نظارت آژانس و بالاتر از آن، فتوای رهبری ایران، حاصل است. فقط کافی است به جای نمایشِ مذاکره، به واقعیتِ مذاکره بازگردید. عکس یادگاری آخرین ایستگاهِ مذاکره است، نه اولین ایستگاه.
ما در ایران، به رغم همه سنگ اندازی های دولت امریکا، به حرکت در مسیر رشد و سازندگی اقتصاد و جامعه ایران، ادامه داده ایم. اقتصاد ایران در سال ۲۰۱۷، بالاترین نرخ رشد اقتصادی در جهان را همراه با کاهش مستمر نرخ تورم، تجربه کرد و امروز هم، علیرغم التهابات ناشی از عوامل خارجی در یک سال و نیم گذشته، بار دیگر به مسیر رشد و ثبات بازگشته است. رشد تولید ناخالص داخلی ایران، بدون نفت، در ماههای اخیر، مجددا مثبت شده و تراز تجاری کشور، همچنان مثبت است.
امنیت منطقه با خروج نظامیان آمریکا، تأمین میشود و نه با سلاح و مداخله آنان. آمریکا پس از ۱۸ سال نتوانست اقدامات تروریستی را کاهش دهد، اما جمهوری اسلامی ایران فتنۀ داعش را به کمک ملتها و دولتهای همسایه، خاتمه داد.
آمریکا اینجاست، نه در خاورمیانه. آمریکا وکیلِ هیچ ملتی و کفیلِ هیچ دولتی نیست. هیچ دولتی به دولتِ دیگر، وکالت نمیدهد و کفالت خویش را به دیگری نمیسپارد. اگر امروز شعلههای آتشِ یمن، تا حجاز هم زبانهکشیدهاست، باید آتشافروز را جست و تنبیه کرد، نه اینکه بیگناهان را آماج تهمتها و کینهها قرارداد. امنیتِ عربستان با پایان دادنِ به یمن، حاصل میشود، نه با دعوت از بیگانگان. ما حاضریم برای صلح از همه توان ملی و اعتبار منطقهای و اقتدار بینالمللی خویش، مایهبگذاریم.
صلح و امنیت و استقلالِ همسایگانِ ما، صلح و امنیت و استقلالِ ماست. آمریکا همسایه ما نیست. این جمهوری اسلامی ایران است که همسایه شماست و از دیرباز به ما آموختهاند که "اول همسایه؛ آنگاه خانه". در روز واقعه، ما و شما تنها میمانیم. ما با هم همسایهایم، نه با آمریکا!.
این پیام ملت ایران است:
بیایید به جای سرمایهگذاری در جنگ و خشونت، بر روی امید به یک آینده بهتر، سرمایهگذاری کنیم.
به عدالت برگردیم. به صلح، به قانون، به عهد و پیمان و به میز مذاکره بازگردیم.
از توجه شما متشکرم
کانال تلگرام مطالعات آمریکا:
t.me/EsfandiarKhodaee
نقش رهبران چین و آمریکا در ایجاد روابط دیپلماتیک دهه هفتاد میلادی
ماجد کیاست
چین کمونیست و آمریکا برای سالیان متوالی روابطی تیره و تار را تجربه کردند به گونه ای که حتی مسافرت اتباع آمریکا به چین با محدودیت بسیار از طرف دولت ایالات متحده روبرو بود، تجارت، کشتیرانی، پرداختها و هر نوع ارتباط اقتصادی با محدودیت ها و ممنوعیت های فراوانی همراه شده بود.
هر چند جسته و گریخته تلاشهایی از دو طرف برای یافتن مسیرهای عادی سازی روابط و کاهش تنش برداشته میشد که در این بین نقش چوئن لای از طرف چین برجسته است. اما به هر جهت چون تصمیمات کلیدی در ورای توان و قدرت این افراد بود و رهبران اصلی طرفین تمایلی در بهبود روابط نداشتند، کار خاصی که نشان دهنده پیشرفت و چشم انداز امیدوار کننده ای باشد به نظر نمیرسید. تا اینکه ریچارد نیکسون رئیس جمهور و نفر اول ایالات متحده در ابتدای دهه هفتاد میلادی تصمیم قطعی مبنی بر گذر از تخاصمات گرفت همزمان تلاشهای چوئن لای برای اقناع شخص اول چین یعنی مائو تسه تونگ، به ثمر نشست. برای درک اهمیت تلاشهای چو در این راه کافیست به این دو جمله بیان شده در دست نوشته های جناب سریع القلم بسنده کرد: " چوئن لای بدون آنکه با مائو درگیر شود و اعتماد او را از دست بدهد به آرامی و قدم به قدم، با حوصله در داخل منظومه جهان بینی مائو سیر میکرد."
" چوئن لای در شرایطی که مدیریت و بدنه حزب کمونیست چین عمومأ همه شعارهای ضد آمریکایی میدادند، توانست نوعی اقناع ایجاد کند."
اما با اینکه این تلاشها به صورت مستمر در حال انجام بود و زمانی در حدود پانزده سال از سال 1955 تا 1970 به درازا کشید، تا هنگامی که رهبر چین مائو تسه تونگ اقناع نشد و اجازه عبور از این مسیر را صادر نکرد، عملا راه دیپلماسی بسته بود.
اولین بار ایده تغییر در روابط دو طرف توسط نیکسون عنوان شد. در کتاب خاطرات نیکسون اینگونه به این موضوع اشاره شده : " اولین بار که ایده با اهمیت ارتباط بین ایالات متحده و چین کمونیست را عنوان کردم در مقاله در نشریه Foreign Affairs به سال 1967 بود. در مقدمه مقاله به صورت غیر مستقیم به موضوع چین اشاره کرده بودم: ما به دنبال دنیایی آزاد میگردیم . . . دنیایی که هیچکس از بزرگ و کوچک در بند حصارهای خشم آلود نباشد. "
اولین قدم جدی توسط ریچارد نیکسون در فوریه 1970 طی گزارش سالانه ت خارجی به کنگره برداشته شد که در آن اشاره شده بود :" چینی ها مردمانی بزرگند که نمیبایست خارج از اجتماع جهانی قرار گیرند . . . در حقیقت علاقه مندی ما به ایجاد صلح و ثبات و آرامش در آسیا و جهان است. بر همین اساس مایل هستم در جهت امتحان کردن ارتباط با چین قدم بردارم."
رهبران چین پیامی که در این گزارش بود را به درستی درک کردند و بلافاصله پیشنهاد انتقال گفتگوهایی که تا آن زمان در ورشو میشد و حاصل چندانی نداشت را به پکن دادند.
اینجا اثر گذاری پیام بلند پایه ترین مقام ایالات متحده را به وضوح میبینیم به طور قطع بیان اراده در این سطح تصمیم گیری نتایج ملموسی دارد.چنانچه در همان زمان سهولت و کاهش محدودیت مسافرت به چین به همراه کاهش قابل توجه کنترلهای تجاری از طرف آمریکا اعمال گردید.
در این حین و با توجه به سیگنالهای مثبت آمریکا نیاز به اتخاذ تصمیماتی در سطح بالای رهبری چین به خصوص شخص مائو احساس میشد. هرچند چوئن لای به عنوان مقام رسمی مسئول تنظیم ظرافت کار به نحوی بود که در عین رسمیت بخشیدن به اقدامات، اراده بالاترین مقام ت گذار چین را هم در این خصوص به عنوان نشانه تایید این اقدام نمایان کند. لذا در پیغامی که چوئن لای در 9 دسامبر همان سال از طریق یحیی خان رئیس جمهور پاکستان به ایالات متده ارسال کرده بود کلماتش را به این صورت به پایان رسانده بود." این اولین بار است که پیشنهادی از طرف یکی از سران ( مائو )، از طریق یکی از سران ( یحیی خان )، به یکی از سران ( نیکسون ) داده میشود."
دسامبر نویسنده آمریکایی ادگار اسنو با مائو مصاحبه ای داشت که در آن مصاحبه مائو تصریح کرده بود که " نخست وزیر چوئن لای ملاحظاتی بابت روابط دیپلماتیک با آمریکا دارد."
جالب است بدانیم با توجه به جایگاه مائو به عنوان قدرتمندترین فرد چین، نحوه بیان موضوع برای این ملاحظات. میتوانست مسیر آینده روابط چین و آمریکا را ترسیم کند و در صورت اعلام مخالفت، امکان پیشبرد اهداف مورد نظر چوئن لای وجود نداشت. مائو به جهت شخصیت منحصر بفردی که داشت م پذیر نبود وتا موردی را به طور یقین شخصأ نمی پذیرفت امکان تصمیم سازی برای سایرین حتی نخست وزیر علی الخصوص در مورد ت خارجی وجود نداشت .
در مصاحبه مذکور، در جواب ادگار اسنو که پرسیده بود آیا نیکسون که نماینده جهان سرمایه داری است، نیز حق ورود به خاک چین را دارد? اینگونه پاسخ داده بود :" به او خوش آمد خواهم گفت چون مشکلات و مسائل میان
چین و آمریکا با وجود او حل می شود و خوش حال خواهم شد با او(نیکسون) گفت و گو کنم چه در جایگاه رئیس جمهور امریکا و چه به عنوان توریستی که قصد دیدار از چین را داشته باشد.ً
همین چند جمله کوتاه و نحوه بیان و مقطع زمانی آن چراغ سبزی برای نخست وزیر چین در پیگری ایجاد روابط دیپلماتیک و حل و فصل مشکلات فی مابین چین و آمریکا بود. بایست شرایط آن هنگام چین و آمریکا را نیز در نظر گرفت. عملا دو کشور در ویتنام و کامبوج رو در روی هم قرار گرفته بودند و مذاکره با ویتنام شمالی نتایج مطلوبی به بار نیاورده بود. همین چراغ سبز مائو کافی بود تا پیغامی از طرف چو ئن لای از طریق کانل رومانی به امریکا ارسال کند.در قسمتی از این پیغام آمده بود :" اگر ایالات متحده خواهان گفتگو است و راه حلی در این زمینه دارد جمهوری خلق چین آمادگی دارد تا فرستاده ایالات متحده را در پکن بپذیرد. این پیغام به روئیت مائو و لین پیائو رسیده است."
دو نکته در این پیغام به وضوح مشاهده میشود یکی پذیرش نماینده آمریکا در پکن که تداعی مصاحبه مائو با ادگار اسنو بود و دوم اخذ تایید مائو به مثابه قطعی بودن تصمیم اتخاذ شده.
مورد جالبی که در این پیام به صورت ضمنی دیده میشود عاری بودن از مسائل طعنه آمیز بود و از همه مهمتر اینکه پکن جنگ ویتنام را به عنوان مانعی غیر قابل پذیرش برای ایجاد روابط حسنه دو طرفه چین و آمریکا در نظر نگرفته بود.
در این مقطع ابتدا تلاشهای فراوانی از طرف تندروهای چین برای ایجاد مانع شکل گرفت چنانکه در پاسخ به پادرمیانی آمریکا در ماجرای لائوس که از طرف چین به عنوان تهدیدی علیه چین تلقی می شد رومه دولتی People Daily به تندی مطلبی بر علیه آمریکا و شخص نیکسون نوشت که در قسمتی از آن آمده بود:" با پراکندن آتش جنگ بر دروازه های چین، امپریالیسم آمریکا سعی در تهدید و ارعاب چین دارد. نیکسون در حقیقت چهره درنده خویی خویش را آشکار کرد و گستاخی را به منتها درجه رسانده است."
با پذیرش دعوت چین و هماهنگی دیدار نیکسون از آمریکا صدای مخالفان و تندرو ها از دو سو بلند شد. بسیاری از انتقادها در ایالات متحده از طرف محافظه کاران بود، جان اشمیتز نماینده کنگره نیکسون را متهم کرد که" به وسیله کمونیست ها محاصره شده است" . جورج والاس به نیکسون در مورد" پست و زبون شدن در مقابل چینی ها " هشدار داده بود. نیکسون اجبار به برگزاری جلسه ای محرمانه با دو حزب پیدا کرد و در نهایت توانست اهمیت و ضرورت ارتباط با چین را تفهیم کند.
اما در چین انتقادها از چوئن لای بالا گرفته بود و او را به غرب زدگی متهم میکردند تا اینکه مائو با قاطعیت تمام و کاملا شفاف نظر خود در ارتباط با وم ارتباط با آمریکا را با توجه به خطر شوروی اعلام و از چوئن لای پشتیبانی کرد و حتی بعد از ورود نیکسون به چین و قبل از شروع هر نوع مذاکره ای، اولین جلسه را در محل کار خود با نیکسون و هیئت همراه او و حضور چوئن لای تشکیل داد تا عملا نشان دهد این اقدام از حمایت کامل او برخوردار است.
بهاءالدین بازرگانی گیلانی
.چهار دهه مناقشه مستمر میان ایران و آمریکا از لحاظ مدت و شدت، شگفت انگیز و به یک ابهام و سوال ملی تبدیل شده است. این در دورانی است که عملگرایی و تنوعِ بازیگری های بین المللی به منظور اجتناب از بحران های حاد، علی الخصوص بعد از دو جنگ جهانی به یک پارادایم اجتناب ناپذیر در عرصه جهانی تبدیل شده است.
روابط خصمانه با انگلستان که در اوایل انقلاب به قطع مناسبات ی منجر شد، علیرغم بدآوازگی این کشورِ استعماری، دیری نپائید و به برقراری مجدد روابط انجامید. علی رغم حیلت و غداریت تاریخی زبانزد انگلستان، برقراری روابطِ ولو پرفراز نشیب با این قدرت اروپایی، نه تنها نتوانست در روند رو به اعتلای انقلاب مانعی ایجاد کند، بلکه در مقاطعی حتی بر قدرت تحرک ی آن هم افزود.
از تکرار ِهمیشگی مصالحه ویتنام انقلابی با آمریکای دشمن و سپس ترقی این کشور آسیایی اجتناب کنیم و در این سو، در اروپا، نگاهی به آلمان بیفکنیم: تانک های رایش هیتلری گرچه در آخرین جنگ ویرانگرش، نتوانست قاره اروپا را فتح کند، دویچه مارک آلمان اما به این مهم دست یافت و اقتصاد سرشارِ همین آلمان مقهور، شرق جداشده اش را از امپراتوریِ ورشکسته به تقصیرِ شوروی، به دویچه مارک خرید و به جایگاه نخست رفاه و اقتصاد در قاره نائل شد.
با شروع دور جدید منازعات آمریکا با ایران، بد نیست ترسیم کوتاهی از تحولات دیگرگونه در مناسبات کلاسیک جهانی و دگردیسی های دراماتیک و البته مخاطره آمیز در عرصه بین المللی، که مستقیما به این منازعات ارتباط پیدامی کند، داشته باشیم:
بعد از بحران بزرگ مالی سال 2008 در غرب، و وخامت هرچه بیشتر ساختارهای اقتصادی و اجتماعی آن، کاهش ذخائر استراتژیک آمریکا و برآمدن چین و دیگر قطب های قدرت، شاهد شکل گیری موجی از شوونیسم و ناسیونالیسم افراطی در میان نسل های سفید در ممالک اروپایی و آمریکای شمالی هستیم. "سرمایه داری غیر لیبرال" که نطفه آن در ریاست جمهوری ریگان در دهه هشتاد و در مقابل "سرمایه داری لیبرال" منعقد شد، اینک توسط ترامپ چهره ای هرچه عملیاتی و خشن به خود گرفته است.
سرمایهداری غیرِلیبرال و در واقع همان "فاشیسمِ قرن بیست و یکم"، که در افکار بسیاری از جریان های یِ افراطی آمریکایی و اروپایی در حال رشد است، در شرایط بحران و تنگنا، ای بسا بتواند دردسرهای ناخواسته برای دنیا بیافریند و به جنگ های بزرگ هم متوسل شود. مخصوصا بعد از دو رویداد غیرمنتظره: برگزیت و انتخاب دونالد ترامپ و تأثیرات مخرب این هر دو، بسیاری از افراطیون و جریان های گریز از مرکز در جوامع غربی، اینک حتی پا را فراتر می گذارند و به کارآمدی دموکراسی های انتخابی نیز تردید می کنند، دموکراسی را در قیاس با مریتوکراسی نوع چینی به محاق می فرستند، لیبرالیسم و مداراجویی مدل غربی را مردود می شمارند و به خشونت و افراط روی می نهند.
در میدان عمل، فروپاشی اتحادها و پیمان های جهانی حتی در میان نزدیک ترین و سنتی ترین متحدان غربی و رواج پروتکسیونیسم و ناسیونالیسم چنان به تشدید رقابت و تضاد منجر می شود که خاطره منازعات قرون هفدهم و هجدهم اروپایی را در اذهان زنده می کند. در جنگِ میان قشون جدید ناسیونالیسم درونگرای غربی با همگرایی های مستقر، اظهارات بوریس جانسون، نخست وزیر انگلستان در جریان کارزار جدایی از اتحادیه، آموزنده است: "اگر ناپلئون و هیتلر و دیگران نتوانستند اروپا را یکی سازند، اتحادیه اروپایی نیز هرگز از پسِ این کار برنخواهدآمد".
به باور جانسون اتحادیه، امپراتوری جدیدی است که چون حق تعیین سرنوشت ملی را از اروپائیان سلب کرده، لاجرم باید به سرنوشت غم انگیز امپراتوران غربی دچار شود. لابد جانسون، انگلستان را هم قهرمان و منجی اروپا پنداشته که با شکستن اتحادیه گویا می خواهد مردم را از یوغ امپراتوری بروکسل رهایی دهد، مانند گوت های شرقی که در قرن پنجم کمر به نابودی امپراتوری روم بستند!
(بخش دوم)
در آن سوی اورآسیا، ولادیمیر پوتین است که می خواهد امپراتوری روسیه را احیا کند، به الحاق های سرزمینی روی می نهد، به تضعیف راهبردی اروپای همسایه می پردازد و در منطقه ما با شتاب و بی ملاحظه به دنبال منافع و یارگیری برمی آید. چین برای تشکیل امپراتوری زرد و امپریالیسم جدید، برنامه های بلندی در سر می پروراند، میان اروپائیان تفرقه ایجاد می کند و با ایالات متحده به چالش راهبردی رو می نهد. اردوغان هم در آسیای صغیر با توهم احیای امپراتوری عثمانی، ساز خود را می زند و خیلی دیگران هم در جاهای دیگر.
کار تا آنجا پیش می رود که یک جنگ افروز بدنام به نام بولتون، مشاور رئیس جمهورِ عجالتا قدرتمندترین کشور دنیا می شود و در خاورمیانه مشحون از بحران، جنگ و کشمکش، نتانیاهوی صهیونیست، خود قوز بالا قوز می شود و تا می تواند به تشنجات دامن می زند. این وضعیتِ اجمالیِ بخشِ پرسروصدایِ دنیا و روندی واقعی، مخاطره آمیز و بازگشت ناپذیراست. همه باید پیرامون آن اندیشه و چاره جویی کنند، مخصوصا ضعیف ترها که در خاکریز اول هرگونه درگیری و یا ساخت و پاخت های جهانی قرار می گیرند و ای بسا همچون قرون گذشته، سخت آسیب ببینند.
دونالد ترامپ یک سال پیش با استناد به اینکه برجام یک قرارداد چندجانبه و نه یک پیمان دوجانبه حکومتی است، همانند بسیاری از پیمان های بین المللی خود را از گروه جدا کرد و با تحمیل ظالمانه ترین تحریم های اقتصادی و بیسابقه ترین تدابیر کنترلی، بدون اعتنا به اجماع و مصوبات بین المللی، جنگ تمام عیاری را علیه کشورمان به راه انداخت. البته آمریکا که کوتاه پس از توافق و دراواخر دوران اوباما پی برده بود که در پوشش توافق هسته ای، نخواهد توانست به اهداف ثابت و از خیلی پیش طراحی شده اش که همانا زایل کردن انقلاب از جوهره اصلی اش بود دست پیداکند، بنای دبّه را گذاشت. ایران درآغاز بهره مندی از نتایج برجام که تغییر قابل توجه رشد اقتصادی و کاهش تورم و انعقاد قراردهای زیرساختی را هم به همراه داشت، انتظارچنین تهاجم همه جانبه از سوی مهمترین طرف توافق را نداشت و مهیای رویارویی با آن نبود. لاجرم کشور با انبوهی از مشکلات اقتصادی و ی و امنیتی مضاعف مواجه شد که اینک هرچه بیشتر تشدید می شود.
ناگفته نماند که درک و برداشت دولت "تدبیر" از ماهیت و قدرت تحریم های یکجانبه تمام عیار آمریکا علیه کشور آن نبود که تا این زمان می پنداشت. این درحالی بود که تحریم های یکجانبه برخلاف گذشته، ظاهرا از مشروعیت و همراهی بین المللی هم برخوردار نبود و این نشان داد که ابزارهای سابوتاژ ایالات متحده در روند اقتصاد، تجارت و ت دنیا هنوز چقدر کارآیی دارد. در دنباله کار، ائتلاف جناح های مقتدر مخالف برجام در داخل آمریکا به موازات ائتلاف با معاندان منطقه ای ایران نیز از هیچگونه اقدامی علیه کشورمان فروگذار نکرد. در اینجا مجال پرداختن به معاندان داخلی برجام و اقدامات خواسته و ناخواسته آنان در تخریب برجام نیست که ازهم اکنون در سینه تاریخ ضبط مانده است.
اوضاع جهانی که به آن اشاره شد به اضافه رویارویی های نوظهور در عرصه های بین المللی، وضعیت شکننده اقتصاد جهانی، وضعیت متزل امنیت جهانی و مخصوصا منطقه ای به همراه قدرت مقاومتی و دفاعی و البته اهرم هسته ای ایران، هرگز دست ایران را خالی و دست آمریکا را پر نشان نمی دهد. این اصولی و عین منطق است که تعامل با دشمنِ پیمان شکن خطاست، لیکن این هم ضرورت غیرقابل اجتناب است که راه های تعاملیِ برون رفت از فشارها و مخاطرات با فراست، واقع بینی و فرصت سنجی، یافته شود که زمان به سود کشور جریان ندارد. همزمان باید راهبرد "مقاومت" نیز تعیین شود، ساختارهای اساسی و عملیاتی آن طراحی و آفت ها و فساگی ها با صلابت و عدالت سرکوب و اعتماد آسیب دیده مردم اعاده شود.
@
نویستده: کارول جیاکومو، نیویورک تایمز
نتایج نظرسنجی مرکز پیشرفت آمریکایی» نشان می دهد در حالی که دونالد ترامپ فشارها را بر ایران افزایش داده و تنش ها را تا آستانه شروع یک حمله نظامی پیش برده، بیشتر آمریکایی ها خواهان کاهش تنش ها و حتی بازگشت ایالات متحده به توافق هسته ای سال ۲۰۱۵ هستند. نامزدهای اصلی حزب دموکرات برای انتخابات ریاست جمهوری نیز دقیقا روی همین طول موج فعالیت می کنند. بیشتر آنها می گویند که مجددا به توافق هسته ای ایران خواهند پیوست، اگرچه اختلاف نظرهایی درباره چگونگی انجام این کار وجود دارد. جو بایدن، معاون پیشین رئیس جمهوری، سناتورها کوری بوکر، کاملا هریس، برنی سندرز و الیزابت وارن، پیت بوتیجج، شهردار سوث بند در ایالت ایندیانا، بتو ارورک، نماینده پیشین، همگی گفته اند که ترامپ با عقب نشینی از برجام به منافع و اعتبار آمریکا آسیب رسانده و به ایران که کاملا به توافق متعهد بود، دلیلی برای بازگشت به فعالیت های هسته ای پیشین داده است. بوتیجج گفته: برجام با همه نواقص آن، احتمالا نزدیک ترین چیز به هنر توافق حقیقی بود. این توافق کمک کرد بدون اینکه در مسیر جنگ جدیدی در خاورمیانه قرار بگیریم، تهدید نظامی ایران را برای اسرائیل محدود کنیم.» بوکر تنها کسی بود که گفت به رغم همه سختی های حصول توافق پیش از تشدید تنش ها توسط ترامپ، لازم است که برجام به روز رسانی شود: ما نمی توانیم ساعت را به عقب بازگردانیم و وانمود کنیم که آسیب هایی که رئیس جمهوری ترامپ در ۳ سال گذشته ایجاد کرده است، هرگز رخ نداده اند. توافق هسته ای سال 2015 با فرض بر مذاکرات ادامه دار با ایرانی ها برای دستیابی راه حلی بلند مدت حاصل شد. ۴ سال ما در دوران ترامپ به هدر رفت.» ترامپ نه تنها اعتماد ایرانی ها به پایبند ماندن ایالات متحده به تعهداتش را از دست داد، بلکه سبب شد ایران برخی از فعالیت های هسته ای خود را از سر بگیرد و این در حالی است که غروب برخی از محدودیت ها نیز نزدیک تر شده اند. دیگر نامزدهای دموکرات انتخابات ریاست جمهوری آمریکا نیز درباره بندهای غروب در برجام و همچنین برنامه موشکی ایران و حمایت این کشور از نیروها در سوریه، یمن و حزب الله ابراز نگرانی کرده، اما گفته اند که در یک سری توافق های بعدی به این نگرانی ها رسیدگی خواهند کرد. بایدن در ماه جولای درباره ت خارجی خود گفت: من مجددا به توافق خواهم پیوست و با متحدانمان برای تقویت و تمدید آن همکاری خواهم کرد.» وارن هم گفته بازگشت به توافق هسته ای آغاز کار است و نه پایان آن. او که حامی یک توافق بعدی است، افزود: ما هم زمان کافی داریم و هم اهرم فشار مناسب و اگر درست از آنها استفاده کنیم، دیپلماسی می تواند موفقیت آمیز باشد.» او گفته اگر ایران مجددا به تعهدات خود در توافق کنونی بازنگردد، یک دیپلماسی قدرتمند و اصولی را برای مذاکره بین ایران و ایالات متحده و بازگرداندن هر دو به توافق به کار خواهد گرفت: دیپلماسی تنها راه کارآمد برای مدیریت این مساله است؛ هیچ راه حل نظامی وجود ندارد.» اورورک دو دل به نظر می رسید و از یک سو ترامپ را به دلیل افزایش خطر درگیری نظامی در خلیج فارس مقصر می داند و از طرف دیگر، می گوید نمی توان اقدامات ایران را نادیده گرفت و بدون مجازات گذاشت. سندرز گفت که برای دستیابی به توافقی با درخواست های بیشتر از ایران، ایالات متحده باید تسهیل بیشتر تحریم ها و مشوق های اضافی را در نظر بگیرد و باید اذعان کند که ایران تنها بازیگر مشکل ساز خاورمیانه نیست. سندرز همچنین به این مساله اشاره کرد که متقاعد کردن ایران یا حتی اروپایی ها به اینکه ایالات متحده به هر توافقی که این مرتبه حاصل شود پایبند می ماند، دشوار خواهد بود: کار باید با کسب اطمینان از این مساله آغاز شود که ت خارجی ما در یک اجماع ی با دوام ریشه داشته باشد.» بسیاری از دموکرات ها گفته اند که از ارتباط مستقیم با رهبران ایران استقبال می کنند، اما هیچ یک شرایط را به وضوح بیان نکردند. سندرز گفته آماده است که با ، رئیس جمهوری ایران، یا علی ای، رهبر معظم این کشور، دیدار کند اگر که این دیدار را بهترین راه برای دستیابی به توافق بداند و بوکر هم تاکید کرد که لازم است ابتدا اهداف مشخصی» تعیین شوند و تعهد به مذاکرات با حسن نیت» نشان داده شود.
وارن نشست ها و دیدارها را ابزاری توصیف کر که باید بخشی از یک استراتژی شفاف» باشند و بوتیجج هم گفت که تحت شرایط درست» با رئیس جمهوری ایران دیدار خواهد کرد. اورورک و هریس به این سوال پاسخ ندادند. مقامات ایرانی و اروپایی اخیرا در تلاش برای نجات توافق هسته ای دیدار کردند. این در حالی است که ایالات متحده تحریم های جدیدی را علیه محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه ایران، تحمیل کرده است؛ اقدامی که قطعا می توان گفت پیشبرد دیپلماسی را دشوارتر کرده است. شرایط ممکن است تا زمان انتخابات ریاست جمهوری به کلی تغییر کرده باشد. اما مشخص است که موضع گیری شدیدالحند ترامپ در میان رای دهندگان و به ویژه دموکرات ها و مستقل ها که به دنبال جلوگیری از یک درگیری نظامی دیگر هستند، طرفداری ندارد. نامزدهای دموکرات تنها کافی است که نشان دهند راه حل بهتری برای تنش های کنونی دارند. بوتیجج گفت: توافق ایران یک لطف به این کشور نبود. ما این کار را کردیم چون منافع امنیت ملی ما را تامین می کرد.»
https://www.nytimes.com/2019/08/02/opinion/editorials/democrats-iran-nuclear-deal.html
✍ رأی الیوم (انگلستان)
حمله بیسابقه پهپادی اخیر ارتش و کمیته های مردمی یمن به تأسیسات نفتی الشیبه عربستان سعودی پیام های روشنی برای عربستان و امارات درباره ادامه به یمن دارد. عملیاتی که ده فروند پهپاد گروه انصارالله یمن به میدان نفتی الشیبه و پالایشگاه آن که متعلق به شرکت آرامکو است، انجام دادند، مهمترین رخداد جنگ یمن از زمان آغاز آن از سوی عربستان و امارات در ماه مارس سال ۲۰۱۵، بهشمار میرود.
نکته جالب توجه این است که این میدان نفتی و منطقه شرق آن در نوار مرزی به طول ۴۰ کیلومتر در امتداد خلیج [فارس] در جنوب خور العدید» قطر، منطقه مورد منازعه مرزی بین دو محور اصلی ائتلاف جنگ علیه یمن، یعنی عربستان سعودی و امارات است. امارات سال ۲۰۰۷ بهطور رسمی نقشه های مرزی این منطقه را در جهت مالکیت بر این منطقه تغییر داد، منطقهای که اکنون روزانه نیم میلیون [پانصد هزار] بشکه نفت خام از آن استخراج میشود و ظرفیت استخراج و تولید یک میلیون و ۲۰۰ هزار بشکه را نیز دارد. میزان ذخایر نفتی این منطقه به یک میلیارد بشکه برآورد میشود. در این باره، امارات تصمیم گرفت منازعه در این باره را به حال تعلیق در آورد که موضوع دیگری برای بررسی است.
درباره اهمیت این عملیات چند نکته شایان اهتمام است که بهطور اجمالی عبارتاند از: نکته اول این است که این عملیات مانند عملیاتی که اواخر ماه مه گذشته روی داد و در آن ایستگاههای پمپاژ خطوط انتقال نفت در غرب عربستان سعودی با هفت فروند پهپاد هدف قرار گرفت، بیانگر راهبرد نظامی حوثیها [انصارالله] است که معطوف به هدف قرار دادن منافع نفتی عربستان در چارچوب برنامه راهبردی دراز مدت آن است که در واقع، ستون فقرات صنایع نفتی عربستان بهشمار میرود.
نکته دوم شایان اهتمام این است که رسیدن این پهپادها به آسمان ابوظبی واقع در فاصله چند کیلومتری ساحل خلیج [فارس] نشاندهنده تحول نظامی چشمگیر و نفوذ بی سابقه امنیتی است. پرسشی که در محافل ی و امنیتی مطرح میشود به نحوه ورود این تعداد از پهپادها به آسمان این میدان نفتی راهبردی و حمله به آن و ایجاد حریق در آن و در نتیجه از کار انداختن خط تولید آن بدون اینکه رصد و رهگیری و سرنگون شوند، مربوط میشود و اینکه این پهپادها چگونه موفق به این عملیات شدند در صورتی که عربستان صدها میلیارد دلار برای خرید سامانه های پیشرفته راداری و ضد موشکهای پاتریوت هزینه کرده است؟
سوم اینکه، چهبسا حمله به میدان نفتی الشیبه که مورد منازعه امارات و عربستان است، با هدف ارسال دو پیام به دو متحد اصلی ائتلاف جنگ یمن صورتگرفته باشد که یکی این است که تلاشی بوده برای متلاشی کردن باقیمانده ائتلاف متزل و پیام دوم نیز تلاش برای ایجاد شکاف در روابط دو متحد و البته در جهت حمایت از امارات یا پاداش به آن به علت خارج کردن نیروهایش از یمن یا یادآوری کردن درگیری به آن که این احتمال ضعیفی است.
چهارم: مهمترین پیامی که حوثیها [انصارالله] درصدد ارسال آن با این حمله برآمدند این است که اگر کسی با پهپاد بتواند به میدان نفتی الشیبه نفوذ کند می تواند به میدان های نفتی دیگر مانند میدان عظیم نفتی الغوار»نیز نفوذ کند که روزانه ۵ میلیون بشکه نفت خام معادل نیمی از کل تولید نفتی عربستان، از آن استخراج میشود.
پنجمین نکته درباره این عملیات دادن هشدار روشن به امارات متحده عربی درباره اینکه اگر از تصمیم خود برای خروج از یمن منصرف شود و به ائتلاف با عربستان بازگردد و هواپیماهای آن بار دیگر در حملات به شهرهای یمنی شرکت کنند، دو شهر ابوظبی و دبی و فرودگاه های آنها ممکن است به راحتی هدف حمله قرار گیرند.
ششمین نکته حائز اهمیت این است که آنچه جالب توجه بود این بود که در بیشتر حملات انصارالله به عمق خاک عربستان به شهرهای مناطق مرزی مانند جیزان، نجران و عسیر و فرودگاه های آنها از حمله به غیرنظامیان پرهیز شد. بر خلاف حملات هواپیماهای ائتلاف امارات و عربستان که بیمارستان ها، مدارس، بازارها، مجالس عزاداری و عروسی را هدف قرار داد. اگر در حملات یمنی ها احیانا خسارتهای انسانی مانند آنچه در فرودگاه أبها با حمله موشک بالدارد روی داد ، از روی اشتباه بود که زخمی شدن سطحی برخی افراد شد.
نکته هفتم نیز این است که جنگ در یمن که طی چهار سال اول، یک طرفه بود؛ یعنی صرفا حمله عربستان و امارات به یمن بود، اکنون دوسویه شده است و به نظر می رسد سویهی یمنی آن در حال گسترده شدن است و در صورتی که جنگ ادامه داشته باشد، طی روزهای آینده تشدید خواهد شد.
نکته هشتم نیز این است که نمی توان این تحولات را از تنش کنونی بین آمریکا و ایران در تنگه هرمز تفکیک کرد، البته، ح
وثیها [انصارالله] تلاش میکنند که آن را تفکیک کنند. انصارالله و متحدان آن اکنون به بخش اصلی محور مقاومت به ریاست ایران تبدیل شدهاند، محوری که شامل سوریه، عراق، حزبالله در لبنان و دو جنبش حماس و جهاد اسلامی در فلسطین اشغالی است. چنین حملهای چه مرتبط با تنش موجود در تنگه هرمز باشد و چه به دور از آن و در چارچوب فقط جنگ یمن و بهعنوان واکنش به ائتلاف سعودی- اماراتی صورتگرفته باشد، برگه و اهرم فشاری علیه عربستان و آمریکا خواهد بود که نتایج آن به نفع ایران و متحدانش و در جهت خواستهها درباره ضرورت پایان دادن به جنگ یمن خواهد بود.
اذعان خالد الفالح وزیر انرژی عربستان سعودی به این عملیات و مهار آتش سوزی ناشی از آن، نشاندهنده موضع روشن [اذعان شفاف] عربستان در این باره است؛ حملهای که انکارناپذیر است اگر چه آقای فالح درصدد کاستن از میزان خسارتهای وارده برآمد که البته، نیز در مقایسه با آثار معنوی و روانی آن، اندک بود و بلکه تأثیر حمله بر داخل عربستان سعودی که از این جنگ به تنگ آماده است و از علت ادامه این جنگ می پرسد.
تحولات جنگ یمن چه در سطح نظامی یا ی و از جمله خروج امارات از آن و موفقیت نیروهای شورای انتقالی جنوب در تسلط بر کاخ المعاشیق و بیشتر مراکز نظامی وابسته به نیروهای دولت [به اصطلاح] قانونی» و اخراج وزیران آن، نشان می دهد که گزینههای عربستان سعودی درباره تداوم جنگ و پایان دادن به آن به نفع خود، محدود است اگر نگوییم اساسا گزینه ای ندارد، امری که بازنگری فوری در جهت تصمیمگیری سریع در خروج از یمن برای کاستن خسارت ها، و گفتگو با انصارالله را ایجاب میکند، گفتگویی از جنس گفتگوی آمریکا بهعنوان کشور ابرقدرت با گروه طالبان باشد که در آن آمریکا برای رسیدن به توافقی که آبروی آن را حفظ کند و اجازه خارج کردن نیروهایش را از افغانستان به آن بدهد، تلاش می کند. بنابراین، اکنون این پرسش مطرح میشود که آیا طی روزهای آینده شاهد سفر هیئتی عربستانی به تهران خواهیم شد، مانند سفر هیئت اماراتی که البته، این احتمالی بعید نیست.
t.me/EsfandiarKhodaee
کوروش , رومه اعتماد
اینکه گویا ترامپ رهبری پیشبینیناپذیر» است، به تکراری ملالآور در داخل و خارج ایران تبدیل شده است. این موضوع برای ما به لحاظ تگذاری مهم است و ضروری است به آن پرداخته شود. عمدتا ترامپ خود منشا ایجاد چنین تصوری بوده است. او از دوران مبارزات انتخاباتی کرارا از وم پیشبینیناپذیر بودن امریکا در ت خارجی سخن گفته است. او در آوریل 2016 در یک سخنرانی انتخاباتی از دکترین پیشبینیناپذیری» گفت و تاکید کرد که ما باید غیرقابل پیشبینی باشیم.» او نشان داده که به پیشبینیناپذیر بودن به عنوان یک حربه و یک اهرم فشار مینگرد و معتقد است که تنها در این صورت دستش برای مذاکره در هر حوزهای باز خواهد بود. به باور نگارنده ترامپ رهبری پیشبینیناپذیر نیست. تصمیمات او بیشتر شفگتیساز است تا غافلگیرکننده. تاکید مکرر ترامپ بر وم پیشبینیناپذیری را نباید مترادف با پیشبینیناپذیر بودن او در عمل دانست.
دامن زدن ترامپ به دکترین پیشبینیناپذیری» بیشتر در عمل به ترامپ برای استتار نادانیها و ناآگاهیهای او در ت خارجی و توجیه هر اقدام غیرعاقلانه در پرتو این دکترین» کمک کرده است. برخی از مخالفان او نیز این دکترین» را بهانهای برای مخفیکاری او و خودداریاش از دادن اطلاعات به مردم امریکا و اداره غیرشفاف و خودسرانه ت خارجی بدون نظارت کنگره و مردم میدانند. این دکترین همچنین میتواند بهانهای برای توجیه غیرمتعارف بودن ترامپ و اظهارات نسنجیده او و نیز بیتصمیمی و کندیاش در فهم موضوعات پیچیده روابط بینالملل و کندی او در تصمیمگیری باشد. در واقع، ترامپ دارای دیدگاههایی است که از دهه 1980 به این سو کم و بیش بر آنها پای فشرده و کمتر از آنها عدول کرده است. همین دیدگاهها طی دو سال و نیم گذشته مبنای اصلی تصمیمات او در ت خارجی بوده است. او همیشه بر نوعی روابط اقتصادی و تجاری مرکانتیلیستی با دیگر کشورها تاکید داشته و آن را مبنای نوعی ت خارجی کاسبکارانه و تنگنظرانه که متوجه تامین منافع فوری و کوتاهمدت است، قرار داده است. پوپولیسم ترامپ در داخل از جمله تحقیر نخبگان، مبنای دیگری برای جهانبینی او و تصمیماتش در ت خارجی است. بر این مبنا نخبگان ت خارجی جایی در روند تصمیمگیری ندارند و متناسب با آن رهبران لیبرال غربی مانند مرکل مورد سوءظن هستند و برعکس علاقهاش به رهبران اقتدارگرا بر چنین تمایلی استوار است.
ترامپ همیشه به حکومت قانون در سطح بینالمللی نگاهی تحقیرآمیز داشته و چندجانبه گرایی در روابط بینالملل را رد کرده و نسبت به وضعیت حقوق بشر در دیگر کشورها بیاعتنا بوده است. بر مبنای چنین گرایشهایی قابل انتظار است که ترامپ به همه توافقات بینالمللی در حوزههای مختلف بویژه تسلیحاتی و تجاری و نظام تعرفهای مبتنی بر آنها مشکوک باشد، نسبت به متحدان سنتی امریکا و نهادهای مربوطه مانند ناتو سوءظن نشان دهد، کمک به تامین امنیت متحدان را سواری مجانی» از جانب آنها توصیف کند، متمایل به کاهش حضور نظامی در خارج باشد و. وجهی دیگر از امیال ترامپ که متاخرتر است به لجاجت او با دولت اوباما و میل مفرط او به نابود کردن دستاوردهای آن دولت مانند برجام مربوط میشود.
تنها وجهی از پیشبینیناپذیری که میتوان برای دولت ترامپ به ویژه در اوایل کار او قایل شد، ریشه در تعت در دولت او و در تیم امنیتیاش و نیز در مخالفت ساختار امنیت ملی سنتی در آمریکا با نظرات غیرمتعارف ترامپ دارد. این وجه از پیشبینیناپذیری که بهویژه در 7 ماه نخست دولت ترامپ در اوج بود با حذف چهرههای برآمده از ساختار مانند مکمستر، ماتیس، تیلرسون و . و گماردن اشخاص صرفا وفادار به شخص ترامپ بسیار کاهش یافته است. او از پاییز 2017 تهای عمدتا شخصیاش مانند انتقال سفارت امریکا به قدس اشغالی، تصمیم به ملاقات با رهبر کره شمالی، تمجید از پوتین، خروج از برجام و. را بیاعتنا به مشاوران و ساختار شروع کرد. به موازات این روند، ترامپ همچنین به نحوی مصمم موقعیت خود به عنوان تصمیمگیر بیچون و چرا را محکم کرده است. طی یک سال و اندی اخیر و صرفنظر از برخی استثناها، تیم امنیتی ترامپ، نه به عنوان ترمزی در برابر او، بلکه به عنوان تشدیدکننده غرایز مخرب او عمل کرده است. او به این ترتیب، قاعده کلی مدنظرش یعنی اداره ت خارجی بر مبنای برداشتهای حسی و غریزی خود و خوار شمردن مشاوران و کارشناسان بر آمده از ساختار ت خارجی آمریکا را تثبیت و عملا این وجه از پیشبینیناپذیری دولتش را نیز کاهش داده است. اکنون کشورها - ازجمله کشور ما - با نوعی از ت خارجی آمریکا که عمدتا واحد، قابل پیشبینی و تحت کنترل شخص ترامپ است، مواجهند. مختصات این ت خارجی نیز تقریبا مشخص و تعریف شده است و به احتمال زیاد طی یکسال و نیم آینده نیز تداوم خواهد داشت. اگر ترامپ در انتخابات 2020 برنده شود، جهان کم و بیش با اعمال همین ت خارجی توسط آمریکا برای 4 سال دیگر نیز مواجه خواهد بود.
✍رضا نصری
وزارت دارایی آمریکا جواد ظریف را بااستفاده از اختیاری که فرمان اجرایی (EO 13876) رئیسجمهور به آن واگذار کرده موردتحریم قرار داده است. در واقع، در هفتههای اخیر، رئیسجمهور آمریکا با صدور این فرمان اجرایی تحریمهایی را علیه رهبر جمهوری اسلامی و دفتر ایشان اعمال کرد که تحریم سایر افراد مرتبط با رهبری یا دفتر ایشان را نیز مجاز میدارد. جواد ظریف نیز - به عنوان فردی که مستقیم یا غیرمستقیم به نیابت از رهبری ایران ایفای نقش کرده - مورد تحریم واقع شده است. حال اینکه چرا دولت آمریکا برای تحریم جواد ظریف مشخصاً به این فرمان اجرایی خاص استناد کرده جای تأمل دارد. حقیقت این است که اگر مسئلهٔ دولت آمریکا صرفاً مسدودسازی دارایی»های جواد ظریف بود (با فرض محال اینکه ایشان در آمریکا دارایی و اموالی داشته باشد)، وزارت دارایی این کشور میتوانست با ارائهٔ تفسیری از قوانین جاری - (مثلاً با تفسیر مقررات مربوط به داراییهای دولت ایران - Part 560. IRANIAN TRANSACTIONS AND SANCTIONS REGULATIONS) - سالها پیش نسبت به مسدود سازی اموال وزیر امور خارجه ایران» اقدام نماید. پس مسئلهٔ دولت ترامپ داراییهای ظریف نیست. دلیل استناد به این فرمان اجرایی خاص این است که دولت ترامپ بتواند - با استفاده از ظرفیتهای آن - محدودیتهای گستردهتری نسبت به فعالیتهای ظریف اِعمال نماید. هدف این است که ظریف را در کانون توجه قرار دهند، با ارعاب و تهدیدات قانونی رسانهها، شبکههای اجتماعی (مانند توئیتر)، اندیشکدهها و سایر موسسات خدماتی را نسبت به هرگونه همکاری با او بر حذر دارند، نسبت به امکان مسافرت او به ایالات متحده (برای شرکت در اجلاس سازمان ملل) هموار ایجاد تردید کنند، زمینهای فراهم آورند تا زیرمجموعهٔ او (مانند دفتر نمایندگی دائمی ایران در سازمان ملل) را مورد فشارهای گوناگون قرار دهند و فضایی ایجاد کنند که در آن بتوانند به آبرومندانهترین شکل عدم موفقیت ترامپ در حل معضل هستهای با ایران را توجیه نمایند.
اماچرا جواد ظریف اینچنین برای جریان تندرو در واشنگتن و عناصر آن در دولت ترامپ مسئلهساز شده است؟
به چند دلیل:
۱- جوادظریف اجازه نداده است روایت تندروها و دولت ترامپ از ایران»، از جایگاه ایران در جهان، از برنامه موشکی، از برجام و از پروندهٔ هستهای به عنوان روایت غالب» در افکار عمومی، صحنهٔ ت داخلی آمریکا و صحنهٔ بینالمللی شکل بگیرد و نقش ببندد. در واقع، دولت ترامپ و جریان تندرو در واشنگتن میلیاردها دلار هزینه میکند تا به مدد صدها رسانه، سخنگو، اندیشکده، اتاق فکر، لابی و موسسات روابط عمومی یک روایت» (یا Narrative) در مورد ماهیت و ذات دولت ایران، نقش مخرب» آن در منطقه، برنامههای خطرناک» آن در حوزه تولید سلاح هستهای، برنامهٔ خطرناک» آن در حوزه موشکی و عدم پایبندی آن به تعهدات بینالمللیاش (از جمله در برجام!) در فضای عمومی غالب سازد تا در آن فضا بتواند برنامههای خود را در مورد ایران و منطقه به اجرا بگذارد. تا امروز، مهمترین و موثرترین عاملی که مانع شکلگیری این روایت ایرانستیزانه و القا آن به فضای عمومی شده است - یعنی موثرترین صدایی که با شبکه عظیم چند میلیارد دلاری لابیهای جنگطلب رقابت میکند - صدای رسا، مردم پسند، رسانهپسند، حقوقی و مستدل جواد ظریف بوده است.
۲- جوادظریف فقط صدای حقانیت ایران نیست. جواد ظریف موثرترین و تأملبرانگیزترین صدایی است که از معضلات و مظلومیتِ خاورمیانه» در کنفرانسهای بینالمللی و رسانههای غربی با زبانی که افکار عمومی غرب میفهمد سخن میگوید. برای مخاطب غربی و آمریکایی، او یکی از خوشبیانترین راویان روایت مردم جنگزده و مظلوم یمن، عراق، بحرین، لیبی، سوریه و فلسطین است. ظریف روایتگر حقایق منطقه و افشاگر برنامههای خطرناک آمریکا و شرکا با لفظ و زبانی است که مخاطب را به فکر وامیدارد. اویکی از موثرترین صداهای منطقه علیه جنایات جنگی عربستان سعودی، رشد و توسعهٔ وهابیت و جریانهای تکفیری، فروش بی پروای سلاح به منطقه، زرادخانهٔ هستهای رژیم اسرائیل، معاملهٔ قرن» و طرحهای جریان ایدئولوژیک آمریکا برای خاورمیانه» است. او در تمام این زمینهها فعالانه وبسیار فراتر از وظایف یک وزیر امور خارجهٔ معمولی برای مخاطبان متنوع در کنفرانسهای بینالمللی ونشستهای مطبوعاتی سخنرانی کرده است، در مهمترین نشریات بینالمللی مقاله نوشته است، در شبکههای اجتماعی روشنگری کرده است، در مصاحبهها ومناظرات حاضر شده است و با مقامات ارشد دولتها، کارشناسان، دانشگاهیان و نخبگان رایزنی کرده و راهحل ارائه داده است.
۳- جواد ظریف مسلط به نظریهها، گفتمانها و جریانهای فکری در حوزه روابط و حقوق بینالملل است و از این رو قادر است - با زبانی که برای مخاطب عام و خاص جذاب است - مفهومسازی کند، ایدههای نو بیافریند و ساختارهای کهنه و رفتارهای مبتنی بر آنها را در عرصهٔ عمل به چالش بگیرد. به عنوان مثال، او موفق شده در ماههای اخیر مفهومی تحت عنوان تروریسم اقتصادی» را وارد ادبیات روابط بینالملل کند و از این طریق از مقولهٔ تحریم یکجانبه» - که سالها به نحوی به قوانین فراسرزمینی» و فشارهای اقتصادی آمریکا به سایر ملتها رنگ و بوی قانونیت و مشروعیت بخشیده بود - سلب اعتبار نماید. به دلیل تلاشهای دکتر ظریف، امروز اصطلاح تروریسم اقتصادی» مورد استقبال بسیاری از کشورهای جهان - از جمله کشورهای عضو جنبش عدم تعهد - قرار گرفته و به کرات از جانب دولتمردان برخی از مهمترین دولتها - از جمله دولت چین - در رابطه با تحریم»های آمریکا بکار گرفته میشود. این مفهومسازیهای مبتکرانه - که تا بحال عمدتاً منحصر به اندیشمندان و نظریهپردازان غربی و آمریکایی بوده است - امروز به چالش قابل ملاحظهای برای جریان ایدئولوژیک در آمریکا تبدیل شده است.
۴- جواد ظریف صحنهٔ ت داخلی آمریکا را به خوبی میشناسد و از این رو قادر است با برقراری ارتباط هوشمندانه با افکار عمومی این کشور، بر تعاملات و برنامههای بازیگران آن تاثیر بگذارد. به عنوان مثال، او در ماههای اخیر موفق شده با بکارگیری اصطلاح تیم ب» (B team)، صحنهٔ تصمیمگیری در حوزه ت خارجه آمریکا را با سادهترین زبان برای مردم این کشور تشریح کند، از وجود یک جریان خطرناک در کاخ سفید و دستگاه دیپلماسی واشنگتن پرده بردارد و نسبت به دخالت عربستان سعودی، امارات متحده عربی و اسرائیل در روند تصمیمسازی آمریکا حساسیت ایجاد کند. امروز، بسیاری از تحلیلگران، فعالان ی و رومهنگاران - اعم از ایرانی، اروپایی، آسیایی و آمریکایی - با استفاده از همین اصطلاح و الهام از فضایی که ظریف در شکلگیری آن نقش مهمی داشته است، موضعگیریهای دولت ترامپ در مورد فروش سلاح به عربستان سعودی، بخشش بلندیهای جولان به اسرائیل، قتل جمال خاشقچی و غیره را تحلیل و نقد میکنند. دولت ترامپ به خوبی میداند که یکی از مهمترین موانع انتخاب مجدد ترامپ در انتخابات پیش رو، کارنامهٔ او در حوزه ت خارجه - به ویژه در مورد پرونده هستهای ایران است - و از این رو میخواهد در آستانهٔ انتخابات ریاستجمهوری صدای ظریف را خاموش کند.
در واقع، دولت ترامپ میخواهد ظریف را آنچنان محدود سازد و به حاشیه براند که هم نظام و دولت ایران را به معرفی فرد دیگری برای تعامل با غرب وادار سازد و هم - در فقدان صدای او - دوباره فضایی ایجاد کند که در آن بتواند مجدداً ذهنها و قلبها» را با رویکرد و تهای خود همدل و همگام سازد. اما واکنش شخصیتها و طیفها و بازیگران مختلف عرصهٔ قدرت در ایران - از شخصیتهای برجسته گرفته، تا جناحهای ی و سپاه و ارتش و منتقدین و موافقان دولت - به تحریم ظریف نشان داد که ایران» نه قصد دارد موشکهایش را تسلیم کند نه دیپلماتهای نقطهزنش را!
"برنی سندرز" یکی از نامزدهای حزب دموکرات آمریکا برای رقابت در مرحله مقدماتی (درون حزبی) انتخابات ریاست جمهوری 2020 آمریکا اعلام کرده که در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری در نخستین روز کاری خود به برجام بازخواهد گشت.
به گزارش عصرایران، سندرز در مصاحبهای با وب سایت شورای روابط خارجی آمریکا با اعلام این موضوع گفته است:" توافق هستهای با ایران که با همکاری ایالات متحده آمریکا، کشورهای اروپایی به علاوه روسیه و چین به دست آمد یکی از قویترین توافقات عدم اشاعه تسلیحات هستهای در تاریخ دیپلماسی است که از طریق مذاکره به دست آمده است."
او افزود:" این توافق از جنگ جلوگیری کرد و ایران را از دستیابی به سلاح هستهای بازداشت. من در نخستین روز ریاست جمهوری خود به این توافق بازخواهم گشت و سپس به همکاری با گروه 5+1 و ایران برای حصول به اقدامات بیشتر به منظور ممانعت از هر مسیر دیگری برای دستیابی به سلاح هستهای، مهار کردن اقدامات تهاجمی ایران در منطقه و شکل دادن به یک توازن قوای جدید در خاورمیانه، خواهم پرداخت."
او همچنین درباره تغییر ت کنونی دولت ترامپ در قبال عربستان سعودی گفته است: "ت ایالات متحده در قبال سعودی باید تغییر کند. ت کنونی واشنگتن بر مبنای نفت ارزان، فروش میلیونها دلار اسلحه، چشم پوشی کامل و عامدانه از موارد نقض حقوق بشر در عربستان سعودی و نقش این کشور در گسترش افراط گرایی اسلامی در جهان استوار است. ما باید به طور کامل حمایت خود را از قتل عام یمنیها از سوی سعودی خاتمه دهیم و به ریاض این سیگنال را بدهیم که با تحریکهای این کشور خود را درگیر یک برخورد نظامی با ایران نخواهیم کرد."
او افزود: "اما ما باید این را هم مد نظر داشته باشیم که عربستان سعودی بخشی از راهحل برای ایجاد هر گونه ثبات در منطقه خاورمیانه است."
سندرز همچنین با انتقاد از ت کنونی دولت ترامپ در قبال تحولات داخلی ونزوئلا گفته است در صورت پیروزی در انتخابات، کمک خواهد کرد بحران ی ونزوئلا از طریق گفتگوی دولت مادورو با مخالفان داخلی این کشور و با مشارکت جامعه جهانی، حل و فصل شود.
✍ محمد جعفری؛ کانال تلگرام مصطفی تاجزاده @MostafaTajzadeh
نظارت استصوابی اصولگرایان را دوپینگی و اصلاحطلبان را قلابی میکند
نظارت استصوابی قدرتی افسانهای در اختیار طبقه حاکم قرار میدهد تا با سلیقه خود و معیارهای کلی و تعریف نشده، کاندیداهای ریاستجمهوری، خبرگان و مجلس را تعیین کنند. این قدرت استثنایی به مرور زمان موجب شده که قدرت و ثروت در دست افراد خاصی متمرکز شود. در طول تاریخ همواره بین قدرت و ثروت رابطه مستقیمی وجود داشته است. اگر کسی ثروت داشته باشد اما قدرت نداشته باشد، نمیتواند از ثروت خود پاسداری کند. مسئولان نظام که زمانی در محلههای فقیرنشین جنوب شهر ساکن بودند به برکت قدرت ی، اکنون در کاخهای مجلل در بالاترین نقاط شهر زندگی میکنند و بزرگترین بانکها و بنیادهای اقتصادی و مالی را کنترل میکنند و فرزندان ایشان در خارج کشور مشغول کسب فضائل معنوی وفرائض مقدس علمی و فرهنگی و به ذکر و عبادت خدا مشغولند! این نتیجه فساد فردی نیست. بلکه معلول فساد ساختاری و تجمع ثروت و قدرت در دست گروه حاکم با پشتوانه ساختاری نظارت استصوابی است. رسالت شورای محترم نگهبان، نظارت بر سلامت انتخابات و جلوگیری از رخنه افراد فاسد و نفوذیها در لایههای مدیریت نظام است تا انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان نیفتد. اما نظارت استصوابی با معیارهای کلی و تعریفنشده موجب تمرکز ثروت و قدرت شده است و شورای نگهبان را از رسالت واقعی خود دور و در خدمت طبقه حاکم قرار میدهد.
نظارت استصوابی اصولگرایان را فاسد میکند
در نظامهای مردمسالار، وقتی که یک حزب در انتخابات شکست میخورد، تلاش میکند خود را به مردم نزدیکتر کند تا بار دیگر به قدرت باز گردد. اصولاً کار احزاب ی این است که خواسته های مردم را کشف کنند و برنامه متناسبی ارائه کنند که مورد پسند و رضایت قرار گیرد. لذا احزاب بطور مداوم برنامهها و شعارهای خود را اصلاح می کنند تا مبادا عرصه را به رقیب واگذارند. اما اصولگرایان ایران علاوه بر کنترل نهادهای غیر انتخابی، میتوانند با استفاده از دوپینگ نظارت استصوابی، ارنج تیم مقابل را طوری بچینند که در همواره خودشان برنده انتخابات باشند و رقیب را از صحنه خارج سازند. لذا نیازی به تغییر خود نمیبینند، حتی در صورت شکست در مقابل رقیب فرضی که تحت کنترل و عروسک خودشان است، طلبکار هم میشوند و مردم را مقصر میخوانند زیرا به اصولگرایان رای ندادهاند، لذا این مردم هستند که باید تغییر کنند نه اصولگرایان.
ساختار نظارت استصوابی در طولانی مدت موجب میگردد که اصولگرایان فاسد شوند و هرگز متوجه نقاط ضعف خود نشوند و در صدد رفع آنها بر نیایند و مثلاً با شعارهای دهه شصت به دنبال جذب مردم در دهه نود باشند. این وضعیت موجب چرخه باطل قدرت میشود و در نهایت به بنبست ی منجر میشود تا مردمی که از اصولگرایان دوپینگی و اصلاحطلبان قلابی برای تغییرات واقعی نومید شدهاند به ضد انقلاب خارج از کشور و امثال ترامپ و بنسلمان و نتانیاهو چشم دوزند و زمینه برای نفوذ فراهم شود. اما اگر انتخابات واقعی آزاد برگزار شود، اصولگرایان حتی در صورت شکست، با برنامه و شعارهای مناسبتر، خود را به مردم نزدیکتر میکنند و زمینه پیروزی در دور بعدی را فراهم میکنند. تجربه انتخاباتهای آزاد در کشورهای اسلامی نظیر پاکستان، عراق، ترکیه و مصر نشان میدهد که اسلامگرایان اصولگرا معمولاً بازنده میدان نمیشوند زیرا احزاب رقیب ایشان غالباً ساختار منسجمی ندارند و اختلافات آنها بسیار بیشتر از مذهبیهاست.
نظارت استصوابی اصلاحطلبان را قلابی میکند
نظارت استصوابی این فرصت را به جناح حاکم میدهد که ترکیب تیم رقیب یعنی اصلاحطلبان را نیز بچینند، و مهرههای قوی و جدی را که قدرت آنان را به خطر میاندازد را حذف مهرههای بیخطر و حرفشنو را تایید صلاحیت کنند تا مردمی که از اصولگرایان خسته شدهاند فریب شعارهای اصلاحطلبان قلابی را بخورند. آنها نیز بجای حرکت به سمت اصلاحات ساختاری واقعی به شعارهای عوامپسند سطحی بسنده کنند و بدنبال کسب رضایت ارباب تایید صلاحیت برای دور بعدی باشند نه خواسته های واقعی مردم. به تدریج مردم از آنها نومید، به ماهیت قلابیشان پی میبرند و دست از حمایتشان میکشند.
اما برخلاف تصور کارگردانان حاکم، مردم دده از اصلاحات، همواره به سمت اصولگرایان رو نمیآورند زیرا به مرور زمان متوجه ساختار این چرخه باطل قدرت میشوند. لذا این مردم یا به خیل جمعیت منفعل تبدیل میشوند و پشت نظام را خالی میکنند و یا به براندازان دل میبندند و نومید از اصلاحات واقعی، چشم به خارج از مرزها میدوزند و نظارت استصوابی ناخواسته زمینه نفوذ آمریکا، عربستان و اسرائیل را فراهم میکند و موجب تمرکز ثروت و قدرت در طبقه حاکم میشود.
مجتبی نجفی
شانس در ت بی تاثیر نیست. یکی از بدشانسی های مردم ایران، پیروزی ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بود. شکست ترامپ برجام را در نهایت حفظ میکرد. ورود ترامپ به کاخ سفید، به نتانیاهو و سران عربستان سعودی و چند کشور حاشیه خلیج فارس این امکان را داد تا پرونده ایران را از "عادی شدن" به سمت "امنیتی شدن" هدایت کنند. می توان گفت با اعمال تحریم های موثر یکجانبه و اقدامات هدفمند دولت آمریکا در برابر ایران ما به دوران "پیشابرجامی" بازگشتهایم. بنظر میرسد تنها شکست ترامپ در انتخابات آینده ریاست جمهوری آمریکا می تواند این دوران را متوقف کند.
بسیاری از تحلیلگرانی که معتقد بودند ترامپ تاجر است و در نهایت برای ایران بهتر است در روش تحلیلی خود به جای توجه به ساختارها به ویژگی های شخصیتی رییس جمهور آمریکا وزن دادند. انتصاب بولتون و پمپئو به عنوان مشاور امنیت ملی و وزیر امور خارجه تمام این تحلیلها را نقش بر آب کرد و نشان داد بیشتر از تحلیل شخص ترامپ باید به تیمی که در کاخ سفید اطراف او را گرفته اند توجه کرد. بولتون و پمپئو جنگ با ایران را دوست داشته و دوست دارند. تنها محدودیتهای آمریکا هم در ت داخلی و هم در خاورمیانه است که مانع از تحقق این هدف شده است.
راه اندازی جنگ براساس مدل عراق برای آمریکا هزینهزاست. دولت آمریکا هنوز نتوانسته تبعات جنگ در افغانستان و عراق را مهار کند. اقتصاد آمریکا هم تاب جنگ دیگری را ندارد. در نتیجه انتظار راهبردی برای جنگ همه جانبه و تمام عیار با ایران که قطعا قدرتمندتر و با نفوذتر از صدام منزوی است و مردمی متحد تر در برابر حمله خارجی دارد عقلانی نیست. تنها گزینه هایی مانند جنگ محدود و برخوردهای تصادفی می ماند که البته در نوع خود خطرناک هستند. نمی شود گزینه جنگ را از احتمالات به کلی حذف کرد اما نسبت به دیگر احتمال ها ضعیف تر است.
ایده اصلی تیم ترامپ تضعیف هر چه بیشتر صدای جامه مدنی یا موتور محرک دموکراسی در ایران است. دولت آمریکا بیشتر از هر چیز علاقه دارد گفتمان امنیتی در ایران و منطقه حاکم شود. ادبیات و زبان نئومحافظه کارهای آمریکایی که ترامپ را دوره کردهاند این گفتمان را می پسندد. آنها با این گفتمان راحت تر می توانند ایران را به عنوان خطر امنیتی در صدر پرونده های بین المللی بنشانند. اقدام دولت آمریکا در تروریستی اعلام کردن سپاه پاسداران، حلقه ای از اقداماتی است که از خروج برجام تا کنون صورت گرفته است. هدف این اقدامات تقویت نظامیگری به جای گفتمان مدنی در ایران بوده است: "به جای جامعه مدنی ایران با سپاه می خواهیم حرف بزنیم."
دولت آمریکا از مخالفان وابسته جمهوری اسلامی استفاده ابزاری میکند. آنها را به عنوان آلت دست، عامل فشار و کارت بازی استخدام کرده و هر زمان هم لازم ببیند آنها را کنار می گذارد. تندروها در آمریکا می دانند ت تحریم ها به لاغر شدن جامعه مدنی منجر میشود و نظامیان را در ت داخلی بازیگر مهمتری میسازد. در نتیجه تقویت نظامیگری در راستای تبلیغ ایدئولوژی است که ایران را "شیطان" می داند. وقتی در کشوری انتخابات برگزار شود، نهادهای مدنی تحت فشار قرار نگیرند، فرصت ابراز وجود برای فرهنگ و هنرش را داشته باشد؛ پیشبرد این رویکرد ایدئولوژیک مشکل و اعتبارش خدشه دار می شود. در نتیجه آمریکا، اسرائیل و متحدانش بیشتر از هر چیز دوست دارند به جای "هنر" ایران از "بمب اتمی فرضی" ایران سخن گفته شود. به جای "جامعه مدنی" از "سپاه پاسداران" و به جای "اسلام نواندیش و متساهل" از "اسلام خشک و محافظه کار".
نیروهای مدنی که بازی خود را در عرصه عمومی تعریف کردهاند، نباید در دام آمریکا گرفتار شوند. هر چند که تبعات راهبرد ایالات متحده انزوای جامعه مدنی در ایران است. اما فراموشی تاکید همزمان بر دو وجهه از استقلال "نفی زورگویی خارجی و زورگویی داخلی" و "تاکید بر بازگشت نظامیان به پادگانها" و "حفظ استقلال در ت خارجی، در کنار توسعه و آزادی" می تواند این انزوا را عمیق تر کند.
پیش از هر نهادی باید در کنار "ایران" ایستاد. آنچه که امروز مظلوم تر از همه واقع شده "ایران" و منافع ملی اش هست که زیر بار برخورد دو گفتمان امنیتی نظامی گرا در حال خرد شدن است. به همان نسبت که استقلال از قدرتهای خارجی ارزش است تاکید بر حقوق مدنی مردم و تقویت جامعه مدنی در برابر استبداد داخلی هم ارزشمند است.
دولت ترامپ امروز بیشتر از هر چیزی جامعه مدنی ایران را هدف قرار داده است. ترامپ و همکارانش به خوبی واقف هستند بازیگری بیشتر نظامیان در عرصه ی و عقب راندن جامعه مدنی به معنای تاخیر بلندمدت در روند توسعه ایران است و این همان هدفی است که زیر لوای برخورد با سپاه، موذیانه دنبال میکنند.
t.me/EsfandiarKhodaee
نویسنده: جکسون دیهِل واشنگتن پست ترجمه: هادی عبادی
او زمانی دیکتاتور بیرحمی در کشوری عربی و غنی از ذخایر نفتی وجود داشت که مورد حمایت ایالات متحده و حکومتهای غربی دیگر بود. با وجود اینکه جنایات او بسیار وحشتناک بود، در حال مدرن کردن کشور خود بود و علیه ایران موضع میگرفت. به هر صورت، جایگزینی برای او وجود نداشت. این حاکم متوجه این پیام شده بود. او نتیجهگیری کرده بود تا زمانی که به تولید نفت ادامه دهد و با ایران دشمنی ورزد، آزاد است مخالفانش را سلاخی کرده و به همسایگان خود آزار برساند. نام او صدام حسین بود. قمار آمریکا و همپیمانانش بر او نهایتاً منجر به عراق به کویت در دهه 90 میلادی شد و از آنجا سلسله حوادثی رقم خورد که اکنون موجب سرافکندگی برای ت خارجی کشورهای غربی شده است.
با این وجود، در نشست گروه بیست در اوزاکا در ژاپن، آنها با خوشحالی دور محمد بن سلمان جمع شدند. فقط ترامپ چنین کاری نکرد، بلکه روسای جمهور و نخست وزیران دموکراسیهای بزرگ غربی نیز چنین کردند. حتی رهبران هند، کره جنوبی و ژاپن نیز در شش ماه گذشته با بن سلمان به گرمی برخورد کردند.
اگر از آنها علت این امر را جویا شوید، پاسخ یکسانی را میشنوید: ولیعهد عربستان بهترین گزینه برای مدرن کردن این کشور است. او با افراطگرایان مسلمان میجنگد و همپیمان ما و اسراییل علیه ایران است. جایگزینهای بن سلمان حتی از او هم بدتر هستند.
اگر بخواهیم برای گستردگی این نظر درباره بن سلمان دلیلی بیاوریم، لازم است به تک صدای اگنس کالامارد گزارشگر ویژه سازمان ملل توجه کنیم. او پس از پنج ماه تحقیق، گزارش کاملی از قتل قاشقجی و بریدن اعضای بدن او در کنسولگری عربستان در استانبول ارائه کرد. او در این گزارش به این امر اشاره کرد که چنین اقدامی عمدی و از قبل برنامه ریزی شده بوده، مسئول آن دولت عربستان سعودی است و این نکته تقریباً محرز شده که بن سلمان هم در این اقدام و هم در تلاشهای بعدی برای افشا نشدن آن نقش داشته است.» او در این گزارش درخواست کرده تا علاوه بر برگزاری دادگاه برای یازده مأمور عربستانی، علیه بن سلمان و داراییهای او در خارج از عربستان نیز تحریم در نظر گرفته شود.
آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل تاکنون به خواستههای کالامارد توجهی نکرده است. اروپا نیز در این زمینه سکوت اختیار کرده است. هنگامی که در نشست گروه بیست از ترامپ در زمینه قاشقجی سؤال شد، گفت هیچ اتهامی مستقیماً متوجه ولیعهد نیست. این امر در حالی بود که هم گزارش کالامارد و هم ارزیابی سازمان سیا اتهاماتی را علیه بن سلمان مطرح کرده بودند. کالامارد در دیدار هفته پیش خود از واشنگتن، نیتی خود را ابراز کرد. او در نشستی در موسسه بروکینگز گفت: بسیاری از دولتها تلاش کردند از این قضیه عبور کنند، اما این قتل محو نخواهد شد.» او علیرغم نظر ترامپ، به عدالت در آمریکا اعتماد دارد. کالامارد در ملاقاتی در رومه واشنگتن پست گفت: فکر میکنم اینجا تنها جایی است که پاسخگویی در مسائل ی همچنان وجود دارد.»این امید بیدلیل نیست: انتظار میرود قانونگذاران از مدیر اطلاعات ملی درخواست کنند تا گزارشی از افراد مسئول در قتل قاشقجی تهیه کرده و ممنوعیت ویزا را برای آنها اعمال کند. از کمیته روابط خارجی سنا نیز انتظار میرود این هفته مجازاتهای دیگری را در نظر بگیرد. اما تا زمانی که ترامپ رئیسجمهور است، احتمال اینکه بن سلمان تحت تحریمهای مستقیم آمریکا قرار بگیرد، وجود ندارد؛ همه مجازاتهای کنگره یا او را مستثنی خواهند کرد یا به ترامپ چنین قدرتی اعطا خواهند کرد.
بن سلمان همچون صدام حسین به این نتیجه رسیده است که مصونیت دارد. نی که به دستور او شکنجه شدند، همچنان در زندان به سر میبرند. هواپیماهای او همچنان در حال بمباران یمن هستند و او در حال برداشتنِ اولین گامها برای دستیابی به تسلیحات هستهای است. چون کشورهای غربی اکنون او را متوقف نمیکنند، بعداً مجبورند چنین کاری را انجام دهند، وقتی که هزینه این اقدام بهمراتب بالاتر خواهد بود.
t.me/EsfandiarKhodaee
نویسنده: پیتر آزبورن منبع: میدل ایست آی
با انتخاب بوریس جانسون به عنوان نخستوزیر، بریتانیا دونالد ترامپ خودش را به عنوان رهبر ملی خواهد داشت. یک نسخه کپی از دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا. جانسون هم مانند ترامپ قوانین خودش را ابداع میکند. جانسون همانند ترامپ اظهارات نژادپرستانه به زبان میآورد. جانسون متولد آمریکا درست مانند ترامپ یک فرصتطلب واقعی است. مردی بدون ارزشها. او به مانند ترامپ از استیو بنن ناسیونالیست م میگیرد. او مانند ترامپ به اقلیتها حمله میکند.
✅ قدرت متحدان: آنها هر دو قابلیت قابل توجهی برای فرار از اشتباهاتی دارند که هر تمدار دیگری را به زانو در میآورد. ترامپ و آن رسوایی جنسی را به یاد آوردید؛ زمانی که ترامپ حین کمپین انتخاباتی ۲۰۱۶ درباره اذیت و آزار ن لاف میزد. واشنگتن در بهت فرو رفت. تصور میشد که این پایان کار ترامپ باشد. اما اشتباه میکردیم. به همین ترتیب، وستمیستر همین اواخر تصور میکرد که کمپین جانسون برای رهبری توریها به پایان رسید است. این زمانی بود که گزارشهایی از وقوع نزاع شبانه در منزل دوستدختر او منتشر شد. اما جانسون این قضیه را پشت سر گذاشت. آنها چطور چنین کاری انجام میدهند؟
آنها به متحدان قدرتمندی در مطبوعات جناح راستگرا متکی هستند. ترامپ فاکس نیوز را دارد تا دروغهایش را تکرار کند و برای بیخردی او بهانه بتراشد. وقتی بوریس جانسون نخستوزیر شود، همین کار را با حمایت امپراتوری رومه روپرت مرداک انجام خواهد داد. او همچنین میتواند روی کمک تلگراف و ساندی تلگراف و رومههای محافظهکار حساب باز کند.
✅ نقطه شکست: جانسون نامزد محبوب ترامپ است. رئیسجمهوری آمریکا هفته پیش به خبرنگاران گفت: "او شخص متفاوتی است اما آنها معتقدند من هم شخص متفاوتی هستم." منظور رئیسجمهوری آمریکا این است که آنها جوشش ی قابل مقایسهای دارند. جانسون نسخهای بسیار شبیه به ترامپ است. جانسون پوپولیستی است که حامیانش با نهادهای بریتانیا با تحقیر رفتار میکنند. دلیل دیگری از اینکه چرا ترامپ جانسون را تحسین میکند. اگر دیدگاه جانسون درباره بریگزیت عملی شود، او به کمک رئیسجمهوری آمریکا برای حصول توافق تجارت آزاد ترانس آتلانتیک نیاز خواهد داشت؛ چیزی که جانسون و حامیان بریگزیتی او آرزو دارند. این بدین معناست که ظهور جانسون، در سن ۵۵ سالگی به عنوان نخستوزیر، نقطه شکست در ت بریتانیاست. مورخان ت خارجی بریتانیا در دوره جانسون را به نام دوره وحشت اخلاقی به تصویر خواهند کشید. او رئیس وفاداری است که زمانی که به دردسر افتادم، از من حمایت کرد. اما خصوصیتهای بزرگ هم برای خیر و هم برای شر قابلیت استفاده دارند و میترسم که جانسون از آن برای وارد آوردن آسیب و ویرانی استفاده کند.
✅ وحشت اخلاقی: جانسون گرچه فرد باهوشی است که خوب از پس شهرداری لندن برآمد، اما بارها اظهارت نژادپرستانه علیه سیاهپوستان و ن مسلمان برقعپوش عنوان کرده است. نام جانسون به عنوان یکی از بدترین وزیر خارجههای بریتانیا ثبت میشود. بریتانیا حین نسلکشی مسلمانان روهینجا به دست ارتش میانمار در شورای امنیت سازمان ملل ساکت ماند. عملا اقدامی علیه این ژنرالها صورت نگرفت و مقامهای وزارت خارجه در حالی که این رژیم نسلکشی میکرد، از آن حمایت کردند. واکنش جانسون به فاجعه انسانی یمن هم به همان اندازه بد بود. شاهد بودم که کارشناسی با راهکارهای خلاقانه نزد او آمد. ظاهرا به حرفهایش توجه میکرد اما چیزی عاید نشد. بریتانیا بار دیگر در سازمان ملل در قبال یمن سکوت اختیار کرد و ای در حالی است که میتوانست نقشی در خاتمه این درگیری داشته باشد. اما این کار را نکرد. در نتیجه مورخان، ت خارجی بریتانیا حین دوره جانسون را دوره وحشت اخلاقی توصیف خواهند کرد.
✅ همگی ما انتظار داریم که اولین بحران برای جانسون بریگزیت باشد. نه، اولین مورد واکنش بریتانیا به توقیف تانکرش در تنگه هرمز خواهد بود. واکنش جانسون چه خواهد بود؟
تشدید بیثباتی ی: جانسون اما میداند با خاموش کردن این مناقشه خشم ایالات متحده ترامپ را در زمانی که به شدت به حمایت آمریکا برای یک توافق بریگزیت نیاز دارد، بر میانگیزد؟ بریتانیا در حال ورود به دورهای از بیثباتی ی شدید است. گوردون براون، نخستوزیر پیشین بریتانیا اخیرا گفت ممکن است جانسون آخرین نخستوزیر بریتانیا باشد. شاید او حق داشته باشد.
@EsfandiarKhodaee
لینک متن اصلی انگلیسی
middleeasteye.net/opinion/britain-will-get-its-own-donald-trump-national-leader
اسفندیار خدایی, مصاحبه با خبرگزاری ایرنا
اسفندیار خدایی» روز سه شنبه در گفتوگو با خبرنگار ی ایرنا، با اشاره به اقدام ایران در ساقط کردن هوایپمای بدون سرنشین گلوبال هاوک آمریکا که به حریم هوایی ایران کرده بود، گفت: پاسخ ترامپ به سقوط پهباد، برای جنگطلبان نومیدکننده بوده است. دولت آمریکا فعلاً به دنبال جنگ با ایران نیست. معمای ایران پیچیدهتر از آن است که با حمله نظامی حل شود.
وی بیان داشت، آمریکا فقط وارد جنگی میشود که بتواند در کوتاهمدت پیروز شود، در صورت بروز جنگ در شرایط کنونی، متحدان آمریکا از جمله اسرائیل، عربستان و امارات متحده عربی، هزینه سنگینی پرداخت خواهند کرد. وقتی که اسرائیل در مقابل موشکهای ابتدایی حماس آسیبپذیر است، در برابر موشکهای حزبالله لبنان و پایگاههای ایران در سوریه به شدت تهدید میشود به همین دلیل حتی نتانیاهو هم در شرایط کنونی به دنبال جنگ نظامی آمریکا علیه ایران نیست.
این تحلیلگر مسائل ت خارجی ادامه داد: اکنون آمریکا روی تحریم اقتصادی ایران تمرکز کرده است تا زمانی که دولت ایران به اندازه کافی ضعیف شده باشد و چشمانداز پیروزی با کمترین هزینه برای آمریکا وجود داشته باشد.
خدایی با اشاره به نزدیک شدن به ایام انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۰ آمریکا تصریح کرد: انتخابات آمریکا نزدیک است و افکارعمومی آمریکا از جنگ با ایران استقبال نمیکنند به خصوص آنکه ایران برجام را امضا کرده و این دولت ترامپ است که از اجرای این توافق سرباز زده است.
وی با اشاره به نقش توان دفاعی و منطقه ای ایران در واکنش آمریکا اظهارداشت: در تاریخ آمریکا حتی یک مورد هم دیده نشده که این کشور وارد درگیری نظامی با یک قدرت منطقهای آماده مثل ایران شده باشد. در تمام جنگهای آمریکا، چشمانداز پیروزی روشن و کاملاً در دسترس بوده است. مثلاً دولت بوش پدر در جنگ اول عراق پس از عقبنشینی صدام از کویت، جنگ را ادامه نداد چون پرهزینه نشان میداد و احتمالاً خیلی طول میکشید، لذا آمریکا عراق را ۱۰ سال دیگر به شدت تحریم کرد تا حدی که در سال ۲۰۰۳، پیروزی بر صدام بسیار آسان بود و همینطور هم شد، اگرچه پیشبینی بوش پسر از عراق پس از حذف صدام درست از آب در نیامد.
خدایی با بیان اینکه آمریکاییها میدانند که ورود به یک جنگ تمامعیار با ایران بسیار پرهزینه خواهد بود، ابراز داشت: آنها به دنبال تضعیف ایران با توسل به تحریمهای شدید اقتصادی هستند و چنانچه به این هدف برسند، زمینه برای اقدام نظامی فراهم میشود.
وی با بیان اینکه ایران امروز با عراق تحت حاکمیت صدام دو تفاوت عمده دارد، عنوان کرد: صدام با حمله به کویت، زمینه ائتلاف جهانی علیه خود را فراهم کرد اما ایران با پذیرش برجام، از لحاظ منطق جهانی در جایگاه برتر نشسته است و این آمریکا است که با خروج از برجام، طغیان کرده است. ثانیاً، ایران با داشتن قدرت موشکی و متحدانی چون حزبالله و پایگاههایی در سوریه، با عراق صدام متفاوت است.
این کارشناس مسائل آمریکا درباره تلاش برخی از نیروهای حاضر در کاخ سفید برای جنگ محدود با ایران یادآور شد: ترامپ پس از پیروزی در انتخابات ۲۰۲۰ احتمالاً به دنبال بهانهای برای جنگ هوایی چند روزه و بمباران تاسیسات نظامی و هستهای و زیرساختهای اقتصادی نفتی و گازی ایران و سپس آتشبس و برداشتن پرچم صلح باشد. اما مشکل اینجاست که با توجه به توان موشکی ایران، این کشور در مقابل جنگ کوتاهمدت، نیز دستبسته نیست. متحدان آمریکا همچون اسرائیل و امارات هزینه سنگینی را برای چنان جنگی پرداخت خواهند کرد لذا آنها هم در شرایط کنونی از چنین طرحی استقبال نمیکنند.
وی در پاسخ به این سوال که گزینه تهدید به جنگ با ایران تا چه اندازه حربهای برای وادار ساختن تهران برای انجام گفتوگو با واشنگتن است؟ بیان کرد: معمای ایران پیچیدهتر از آن است که با حمله نظامی حل شود. تهدید به جنگ در کوتاهمدت روی افکار عمومی تاثیرگذار است اما پس از مدتی همه درمییابند که آمریکا فعلاً در شرایطی نیست که وارد یک جنگ جدی با ایران شود.
این تحلیلگر مسائل ت خارجی یاد آورشد: تحریم ایران نیز در طولانیمدت هزینههایی برای آمریکا دارد زیرا آمریکا باید در قبال همکاری کشورهای دیگر با تحریمها، به آنها امتیازات یا باجهایی بدهد و این همان چیزی است که دولت اوباما با درک آن با ایران مذاکره کرد، دولت ترامپ نیز کمکم به همان نتیجه میرسد که برجام برای هر دو طرف توافق خوبی بود.
متنکاملمصاحبه خبرگزاری ایرنا:
irna.ir/news/83367932/
وجه مشترک این چهار نامزد دموکرات که دارای بیشترین شانس برای پیروزی در رقابتهای مقدماتی این حزب هستند، اعلام پایبندی آنها نسبت به توافق هسته ای با ایران است. هر اندازه به رقابتهای انتخابات درون حزبی دموکراتها در ایالات "آیووا" و" نیوهمشایر" نزدیک تر می شویم، نامزدهای بیشتری برای حضور در این آوردگاه ی ابراز آمادگی می کنند. در حالی که حدود 19 ماه تا زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ( در 13 آبان 1399) زمان باقی مانده است، نامزد دموکرات در صدد جمع آوری کمکهای مردمی و راه اندازی کمپینهای تبلیغاتی برای حضور در این رقابت هستند. اگرچه در نهایت، تنها یک نامزد از حزب دموکرات به رقابت نهایی با ترامپ راه پیدا می کند اما همین مسئله، منجر به حساس تر شدن رقابتهای درون حزبی دموکراتها می شود. در این میان، نام افرادی مانند جو بایدن معاون رئیس جمهور سابق ایالات متحده آمریکا، برنی سندرز سناتور کهنه کار ایالت ورمونت،الیزابت وارن و کامالا هریس دو سناتور مشهور آمریکایی دیگر به چشم می خورد.
1⃣ برنی سندرز: بازگشت بدون پیش شرط به برجام
بدون شک در میان 4 نامزد مطرح شده، برنی سندرز بیشترین حمایت را از توافق هسته ای با ایران کرده است. در دوران ریاست جمهوری اوباما و در زمان رای گیری بر سر تمدید قانون آیسا ، سندرز تنها سناتوری بود که به این قانون رای منفی داد. سندرز معتقد بود که تمدید این قانون،موقعیت برجام را به عنوان توافقی جمعی میان ایران و اعضای 1+5 به خطر می اندازد. فراتر از آن، سندرز تاکید کرده است که در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری آتی، بدون پیش شرط به برجام باز می گردد. لازم به ذکر است که در آخرین نظرسنجی های صورت گرفته در آمریکا، سندرز موقعیت بهتری نسبت به دیگر نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری آمریکا از حزب دموکرات داشته است. او در نظرسنجی "موسسه امرسون" توانسته است 29 درصد آرای رای دهندگان دموکرات را به خود اختصاص دهد. پس از سندرز، بایدن با کسب 24 درصد آرا در رتبه دوم قرار گرفته است. این در حالیست که تا قبل از این، سندرز همواره پس از بایدن در جایگاه دوم قرار داشت.
2⃣ جو بایدن: سکوت معنادار در خصوص برجام
اگرچه جو بایدن معاون رئیس جمهور سابق آمریکا و از حامیان توافق هسته ای با ایران محسوب میشود، اما علاقه چندانی نسبت به ورود به این فضا ( فضای انتقاد برجامی از ترامپ) ندارد! بایدن تنها در ژانویه سال 20 میلادی و زمانی که تصمیم ترامپ برای خروج از توافق هسته ای با ایران جدی شده بود، به کاخ سفید در خصوص عواقب و تبعات خروج از این توافق جمعی هشدار داده بود. او هشدار داد که خروج از برجام آمریکا را در عرصه بین الملل منزوی خواهد کرد. از آن زمان تا کنون، بایدن سخن صریح و مستقیمی در خصوص نحوه بازگشت به برجام نکرده است.در هر حال، بایدن خود را فردی صاحب سبک در عرصه ت خارجی آمریکا دانسته و ممکن است در مواجهه با پدیده "احیای برجام"، به قول خود بی گدار به آب نزند! با همه این اوصاف، به نظر می رسد در جریان رقابتهای درون حزبی دموکراتها بایدن مواضع صریح تری در این خصوص اتخاذ کند. نباید فراموش کرد که بایدن هنوز رسما حضور خود در رقابتهای انتخابات ریاست جمهوی آمریکا را اعلام نکرده است.
3⃣و4⃣ الیزابت وارن و هریس: بازگشت مشروط به برجام
الیزابت وارن و کاملا هریس دو سناتور مشهور دموکرات آمریکایی نیز هر دو از توافق هسته ای با ایران دفاع کرده و اتفاقا، هر دو نیز اعلام کرده اند که در صورت پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری سال 2020، به این توافق بازخواهند گشت. اما بسیاری از تحلیلگران مسائل آمریکایی معتقدند که آنها در ازای بازگشت به برجام، مطالباتی را از ایران مطرح خواهند کرد. این قاعده می تواند در خصوص بایدن نیز صدق کند. چندی پیش "ایلان گلدنبرگ" مشاور جان کری در مقاله ای مهم در فارین پالیسی تاکید کرده بود که دموکراتها باید به توافق هسته ای با ایران بازگردند، اما در ازای این بازگشت، باید امتیازاتی را از ایران مطالبه کنند! با توجه به جایگاهی که جان کری و مشاورانش در حوزه ت خارجی حزب دموکرات دارند، احتمال دارد افرادی مانند الیزابت وارن و کامالا هریس و حتی بایدن، تصمیم گیری در حوزه برجام و نحوه بازگشت مشروط به توافق هسته ای را به آنها واگذار کنند.
بنابراین، برنی سندرز تنها نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا خواهد بود که احتمالا "بازگشت بدون شرط" به برجام را در دستور کار قرار خواهد داد. از این رو باید وی را جدی ترین نامزد حامی برجام در انتخابات ریاست جمهوری سال 2020 آمریکا دانست./نامهنیوز
t.me/EsfandiarKhodaee
✍️ داود حشمتی
هل دادن ایران به سمت خروج از برجام از آن دست آدرسهای غلطی است که اتفاقا حالا مدعیان مخالفت با برجام ناچار هستند به آن پاسخ دهند. به دوران برجام و پس از آن برگردیم که عدهای آدرس غلط به مسئولان دادند و گفتند در برجام همه چیز دادیم و هیچ چیز نگرفتیم. گفتند نتانیاهو نقش پلیس بد را در برجام بازی میکند و از آن راضی است. گفتند نتانیاهو توانسته ایران را مهار کند و به دروغ میگویند ناراضی است. و در شاه بیت آن مغز متفکر کیهان نوشت: برجام به نفع آمریکاست و ترامپ هرگز از برجام خارج نمیشود.» این آدرس غلط را آنقدر زیرگوش مسئولان زمزمه کردند که هیچ کس فکرش را هم نکند که ترامپ ممکن است تهدیداتش را عملی کند. آنها حتی در زمان روی کار آمدن ترامپ خوشحال بودند. معتقد بودند او کاسب» و اهل معامله» است. همانطور که براساس تحقیقات مولر مشخص شده روسیه ایمیلهای کلینتون را هک کرد تا به نفع ترامپ فضا را تغییر دهد، آنها هم معتقد بودند آمدن ترامپ به نفع جناحشان است و میوه آن را میتوانند در سال 96 بچینند اما دسته دیگر گازانبر در داخل درست عمل نکرد. آنها معتقد بودند اتفاقا ترامپ بهتر از کلینتون و اهل مذاکره است. مهدی محمدی دبیری جمنا و از اعضای تیم جلیلی در مذاکرات حالا میگوید: غلط ترین آدرس ممکن این است که فکر کنیم آمریکا میخواهد ایران به سمت خروج از برجام هل بدهد. آمریکا و اسرائییل اکنون فقط یک نگرانی دارند و آن خروج عملی ایران از برجام است. اگر ایران کلا برجام را کنار هم بگذارد آمریکا قادر به وارد کردن هیچ فشاری بیش از وضع فعلی به ایران نیست.»
غلطترین آدرس ممکن این بود که به مسئولان ایرانی القا کنند که ترامپ هرگز از برجام خارج نخواهد شد. حتی این مساله را نمیتوان یک آدرس غلط دادن ساده انگاشت. اگر ذهن را کمی رها بگذارید گزینههای دیگری هم به ذهنتان خطور میکند. وقتی فکر کنید یک عده مدام بیخ گوش مسئولان و در رسانهها عنوان کنند: ترامپ از برجام خارج نمی شود.» خیالتان راحت. و بعد ببینید که یکدفعه همه چیز تغییر کرد و ترامپ امضای خروج از برجام را جلوی چشمان گرفته است.
حسین شریعتمداری در سرمقاله کیهان هم تلاش کرده تا با دست و پا زدن بسیار این موضوع را توجیه کند. او مدعی است که پیش از این تاکید کرده بودیم که برجام برای آمریکا یک سند طلایی است و ترامپ هرگز از آن خارج نشده و این امتیاز بزرگ را که با فریب تیم هستهای کشورمان به دست آورده است از دست نمیدهد. بعد از خروج ترامپ از برجام عدهای به کیهان خُرده گرفتند که آنگونه نشد! ولی بعدها موگرینی اعتراف کرد که به ما (اروپا) تضمین داد که ایران از برجام خارج نمیشود! »
آنچه مخالفان نمی گویند این است که معنای خروجشان از برجام دقیقا چیست؟ چرا آدرس غلط میدهند؟ از برجام خارج شدن یعنی اینکه دوباره به غنی سازی بالاتر و ذخیره اورانیوم بپردازیم؟ این روش را تا کجا ادامه میدهیم؟ تا رسیدن به بمب هستهای؟ حتی اگر مساله خودتان را با فتوای رهبری در حرام بودن بمب هستهای را توجیه کنید، (که نمیتوانید) دستکم باید به مردم با صراحت و صداقت بیان کنید: خروج از برجام دقیقا چه معنایی دارد، و نقطه نهایی آن کجاست؟
آیا تضمین میدهید که ایران وارد جنگ نشود؟ تضمین میکنید مورد حمله قرار نگیریم و به سرنوشت عراق دچار نشویم؟ در مرتبهای پایینتر حتی چه کسی تضمین میکند که بعد از خروج از برجام دنیا بار دیگر به ما اجازه غنیسازی قانونی و به دور از نظارت را بدهد؟
آنها که ایران را از خارج و داخل به سمت خروج از برجام هل میدهند، به دنبال تحت فشار قرادادن مسئولان عالی نظام هستند تا وعده آتش زدن برجام» را عملی کند. چون آن را به نفع خود (نه به نفع ملت ایران) میدانند. مسئولیت هر اتفاقی بعد از آن قطعا برعهده همین افراد است که آگاهانه ایران را به سمت خروج از برجام سوق میدهند.
t.me/EsfandiarKhodaee
✍️ صادق ملکی، کارشناس، استراتژیست و تحلیلگر ارشد مسائل ی
ما به عنوان ایران انتخاب کرده ایم یک استثنا باشیم. ما در حالی مسئولیت تغییر جهان را عهده دار شده ایم که خود را نمی توانیم تغییر دهیم. ما بر عهده گرفته ایم که اسرائیل را از نقشه جغرافیا پاک کنیم و فلسطینی ها را دوباره صاحب وطن کنیم. ما بر عهده گرفته ایم که بر پا کننده عدالت روی زمین باشیم. و امروز اسرائیل قویتر از چهل سال پیش، حتی حاضر نیست به طرح دو دولت تن دهد و دغدغه سوریه در خط مقدم جبهه مقاومت، نه جولان و فلسطین، بلکه دغدغه پا برجا ماندن و جنگ علیه بقای داعش است.
بازی ت، بازی قدرت و عمل ممکن است. در زمین ت نمی شود بدون محاسبه سخن گفت و عمل کرد. باید از نگاه آرمانی رها شد و به واقعیت حاکم بر زمین، تن داد. این سخن به معنای تسلیم نیست، بلکه به معنای تنظیم ت بر اساس قدرت و ظرفیت است. عدم تن دادن به واقعیت های حاکم بر صحنه ت، فاجعه ای همراه با تحقیر ملی داشته است و خواهد داشت. قراداد ترکمنچای میان ایران و روسیه، جام زهر و حتی برجام از منظری تجلی به کارگیری ت عدم درک واقعیت های حاکم بر معادلات قدرت بوده است.
بی شک بلایی را که امریکا بر سر ژاپن، آلمان و ویتنام آورده است، بر سر ایران نیاورده و در بستر اجتماعی و از همه مهمتر، در عقبه تاریخی این سه کشور تنفری که نسبت به امریکا وجود دارد، در ایرانی ها وجود ندارد. با این وجود امروز رفتار این سه کشور در ارتباط با امریکا نه بر اساس تنفر و یا رویاهای فضایی، بلکه بر مبنای واقعیت های زمینی تنظیم شده است. ژاپن، آلمان و ویتنام در تنطیم معادلات خود با امریکا برد – برد را نه بر مبنای پنجاه – پنجاه، بلکه بر اساس ظرفیت معنا کرده و برای خویش از این معنا فرصت سازی کرده اند. امریکا قدرت خشن و عریانی است که جنایات آن بر همگان روشن است، لذا باور و یا اعتماد به امریکا ساده لوحی است، اما عدم پذیرش و تاثیرگذاری عامل مهمی به نام امریکا بر نظام بین الملل نیز ساده لوحی بزرگتر است. نباید خطا کرد و در دامی افتاد که بقای ایران را به خطر اندازد.
در خاورمیانه امریکا در نقطه ایدهآل، به دنبال ایران ضعیف نبوده بلکه در معادلات قدرت، به دنبال برقراری توازن در این منطقه است. در خاورمیانه تغییر محسوس توازن قدرت از سوی هر کشوری، می تواند محرک آغاز جنگ باشد. توجه کنیم هیچ جنگی به یک باره آغاز نمی شود. زمینه جنگ ها در شیبی آرام شکل می گیرد. باید به جای شیب سازی برای جنگ، برای صلح، بستر ساخت. اینجا خاورمیانه است. این بخش از جهان در طول تاریخ مورد توجه و رقابت بوده و همچنان هست. خاورمیانه بر خلاف اوراسیا، آتلانتیک و شرق دور، قدرت تمام کنندهای چون روسیه، امریکا و چین ندارد. البته به علت حساسیت و منافع متعدد و متضاد حاکم بر خاورمیانه، قدرت های فرامنطقهای نیز اجازه ظهور قدرت تمام کننده در این منطقه نمی دهند. شاید درک این نکته بتواند برای ایران، ترکیه و عربستان نقطه عزیمت به پایان رقابت و قائل شدن به جایگاه خاص برای خویش باشد.
و امروزکه ایران علی رغم چهل سال هزینه برای فلسطین، این مهمترین مسئله جهان اسلام (تسنن) همچنان با مشکل پذیرش بخش مهمی از این جهان روبه رو است، شاید بهتر باشد که دیگر از فلسطینی ها، فلسطینی تر نباشیم. اندکی اندیشه در عملکرد فلسطینی ها در ارتباط با صدام، داعش، مذاکرات صلح و از سوی دیگر تشکیل بلوک عربی – اسرائیلی علیه ایران شاید بتواند راهنمای عمل باشد.
نکته آن که، در دولت اصلاحات و در هنگامه حمله امریکا به افغانستان، قائم مقام وقت وزارت امور خارجه در مورد مهمترین مصداق منافع ملی ایران سئوال کرد. بی درنگ با نشان دادن نقشه ایران اظهار داشتم مهمترین مسئله باید حفظ کیان کشور باشد، زیرا با ایران است که بحث های دیگر معنا می یابد و می توان از هر منظری امید به فردایی بهتر داشت.
نگذاریم قامت بلند ایران خم شود. این کشور غنی از منابع و نیروی انسانی می تواند نه قدرت مطلق در خاورمیانه، اما می تواند از عناصر اصلی قدرت باشد. همان گونه که استثناها در حیات زیستی دوام نمی آورند، در محیط ی و نظام بین الملل نیز استثناها سخت است که دوام آورند به اهداف خود برسند.
هر کس که دغدغه ایران را دارد باید بداند که درک شرایط و محیط منطقه ای و بین المللی به تنهایی کافی نیست و باید این درک عامل ورود به تغییر باشد. تطبیق ت های کشور بر اساس ظرفیت های ایران، عامل توسعه و قدرت است. برای بزرگی، ماندگاری، توسعه و پیشرفت ایران، همچنان فرصت است و تا دیر نشده باید از استثنا بودن خارج شده و در تعامل منطقی با جهان، فقط به منافع قابل دستیابی اندیشید.
t.me/EsfandiarKhodaee
مصاحبه ایرنا با دکتر اسفندیار خدایی
دکتر اسفندیار خدایی
درباره این سایت